جدول جو
جدول جو

معنی مازلی - جستجوی لغت در جدول جو

مازلی
(زُ لی ی)
منسوب است به مازل. (از انساب سمعانی). و رجوع به مازل و مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
مازلی
(زُ)
ابوالحسن محمد بن حسین بن معاذ نیشابوری، او از حسین بن فضل بلخی و از تمام استماع کرد و ابوسعید بن ابی بکر بن ابی عثمان از وی روایت دارد. به سال 335 درگذشت. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مانلی
تصویر مانلی
(پسرانه)
در گویش مازندران بمان برایم، نام پسری در شعری از نیما یوشیج
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نازلی
تصویر نازلی
(دخترانه)
دارای ناز و عشوه، پر عشوه، پرناز، ناز (فارسی) + لی (ترکی)، نام یکی از شهرهای ترکیه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ازلی
تصویر ازلی
مربوط به ازل، برای مثال سعادت ازلی با تو روز و شب همبر/ خدای عزوجل با تو گاه و بیگه یار (مسعودسعد - ۲۳۲)ویژگی آنچه ابتدا نداشته و همیشه بوده و خواهد بود، خداوندی، الهی مثلاً حکمت الهی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مالی
تصویر مالی
مربوط به مال مثلاً کمک مالی
پر، لبریز
فرهنگ فارسی عمید
(لِ)
فدراسیون مالزی، فدراسیونی که در آسیای جنوب شرقی بر شبه جزیره مالزی و مالاکا گسترش یافته و امروز قسمتی از فدراسیون ’مالزیا’ را تشکیل می دهد. فدراسیون مالزی در سال 1946 با شرکت دو مستعمرۀ قدیمی انگلستان یعنی پانانگ و مالاکا و نه حکومت نواحی هند شرقی (ژوهور، کداه، کلانتان، نگری، سامبیلان، پاهانگ، پراک، پرلیس، جلانگور و ترانگانو) تشکیل شد و استقلال خود را در سال 1957 بدست آورد و در سال 1963 وارد فدراسیون مالزیا شد. (از لاروس). و رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(مَ زِ)
منسوب به منزل. مربوط به خانه و سرای و بیت: پس صناعت تدبیر منزل که آن را حکمت منزلی خوانند، نظر باشد در حال این جماعت بر وجهی که مقتضی مصلحت عموم بود. (اخلاق ناصری). حکمت عملی منشعب به سه شعبه است اول خلقی دوم منزلی سوم حکمت مدنی. (اخلاق ناصری). چنانکه در حکمت منزلی گفتیم که غرض از منزل نه مسکن بل اجتماع اهل مسکن است بر وجهی خاص اینجا نیزغرض از مدینه... (اخلاق ناصری). رجوع به منزل شود
لغت نامه دهخدا
یکی از شهرهای ترکیه، در استان ایدین واقع است و 21680 تن جمعیت دارد
لغت نامه دهخدا
(مِ زَ لی ی / مَ زَ لی ی / مُ زَ لی ی)
دوک تراش. (مهذب الاسماء) (ملخص اللغات حسن خطیب)
لغت نامه دهخدا
(مَ زِ لی ی / مَ زِ)
منسوب است به مغازل که عمل و معاملۀ دوکها باشد. (از الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(زِ)
اسم نحویی است منسوب به سوی مازن که قبیله ای است از تمیم. (غیاث) (آنندراج). بکر بن محمد بن حبیب از بنی مازن بن شیبان معاصر واثق خلیفه و کتاب مایلحن فیه العامه و کتاب الالف و اللام و کتاب التصریف و کتاب العروض و کتاب القوافی و کتاب الدیباج از تألیفات اوست. (از الفهرست ابن الندیم، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). از اعاظم علمای امامیه معدود و در سلک اجلای نحات منظوم است و از علمای مائه ثالثه و در زمرۀ معاصرین الواثق بالله شمرده می شود. مازنی به سال 249 و یا 248 و بروایتی 236 در بصره درگذشت. (از نامۀ دانشوران ج 2 ص 634). و رجوع به همین مأخذ و ریحانه الادب ج 3 ص 426 و روضات الجنات ص 133 شود
محمد بن عبدالرحیم المازنی القیسی مکنی به ابوعبدالله عالم جغرافی متوفی به سال 565 هجری قمری وی در غرناطه ولادت یافت و به مشرق سفر کرد و در همانجا درگذشت. او راست: 1- تحفهالالباب و نخبهالاعجاب. 2- نخبهالاذهان فی عجائب البلدان. 3- عجائب المخلوقات. (از اعلام زرکلی، ج 3 ص 917)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
محمد بن علی بن عمرالمازری مکنی به ابوعبدالله (453-536 هجری قمری) محدث و از فقهای مالکی است. وی به مازر (در جزیره صقلیه) منسوب است. او راست ’المعلم’ و ’ایضاح المحصول فی برهان الاصول’ و کتابهای متعددی در ادب. وی در ’المهدیه’ درگذشت. (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 945). مازری از دشمنان سرسخت غزالی بود. (غزالی نامه تألیف همائی، 288). و رجوع به همین مأخذ ص 288 و 379 ببعد شود
لغت نامه دهخدا
(زِ نی ی)
منسوب است به مازن که نام قبیله ایست از تمیم و مازن به معنی تخم مورچه است. (از انساب سمعانی) ، منسوب است به مازن که نام چندین قبیله از قبایل عرب است. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(مَءْ لی ی)
رجوع به ماءلوّ شود
لغت نامه دهخدا
(یَ مُ)
از ولایت اسفراین است و طبعی نیک دارد. مدتی در دیار روم اقامت داشت و معاصر سلطان بایزید عثمانی بود. مطلع زیر از اوست:
هست در سینه زپیکان ستمکارۀمن
جان زدل تنگ و زجان این دل آوارۀ من.
(از مجالس النفایس ص 73 و 248).
و رجوع به همین مأخذ شود
لغت نامه دهخدا
(یِ)
ازمردم اردبیل و از ملازمان شیخاوندان است. او راست:
بزم خالی دیدم امشب، چون صراحی پیش یار
ریختم در جام اخلاص آنچه در دل داشتم.
(از مجمع الخواص ص 243)
لغت نامه دهخدا
پر کننده، پر شونده یونانی تازی گشته انگبین در تازی نیامده فرجامین ظینده ای
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه ابتدا ندارد، قدیم، دیرینه، ابدی، که همیشه بود آنکه ابتدا ندارد، قدیم، دیرینه، ابدی، که همیشه بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مازی
تصویر مازی
ستمگر، ناسازگار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نازلی
تصویر نازلی
ماهی روغن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازلی
تصویر ازلی
((اَ زَ))
منسوب به ازل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مالی
تصویر مالی
پر کننده، پرشونده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مالی
تصویر مالی
عسل (در طب قدیم مستعمل است)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مالی
تصویر مالی
Financial, Monetary
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مالی
تصویر مالی
financier, monétaire
دیکشنری فارسی به فرانسوی
مازندرانی
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از مالی
تصویر مالی
financeiro, monetário
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مالی
تصویر مالی
finansowy, monetarny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مالی
تصویر مالی
финансовый , денежный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مالی
تصویر مالی
фінансовий , грошовий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مالی
تصویر مالی
financieel, monetair
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مالی
تصویر مالی
finanziell, monetär
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مالی
تصویر مالی
financiero, monetario
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مالی
تصویر مالی
finanziario, monetario
دیکشنری فارسی به ایتالیایی