جدول جو
جدول جو

معنی مارگزیدگی - جستجوی لغت در جدول جو

مارگزیدگی(گَ دَ / دِ)
حالت و صفت مارگزیده. رجوع به مارگزیده شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مارگزیده
تصویر مارگزیده
کسی که مار او را نیش زده باشد، کنایه از آنکه از چیزی صدمه ای سخت دیده باشد و از موارد مشابه آن وحشت داشته باشد
فرهنگ فارسی عمید
(بَ گُ دَ / دِ)
پسندیدگی. (ناظم الاطباء). خیره (ر / ی ر) . عمیه. قمعه. هذب. (از منتهی الارب) : از این حکم بیرون نیست هیچ کس نه ملک مقرب و نه نبی مرسل و نه برگزیده ای بواسطۀ برگزیدگی. (تاریخ بیهقی ص 307). قفوه، برگزیدگی مهمان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خَ گَ دَ / دِ)
جای گاز خر: نسیف، نشان خرگزیدگی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دَ دَ / دِ)
مارزده. آنکه مار او را زده باشد. سلیم. مسلوم. ملدوغ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). سلیم. (ترجمان القرآن) (دهار). لدیغ. (منتهی الارب) (دهار). ملدوغ. (منتهی الارب) :
سلیم مارگزیده بود به لفظ عرب
وی از گزیدن ماران دوزخ است سلیم.
سوزنی.
خوی تو دانم حدیث بوسه نگویم
مارگزیده قوام مار ندارد.
خاقانی.
شبی چون شب مارگزیدگان و حالتی چون حالت ماتمرسیدگان. (سندبادنامه ص 183).
شد نوحه کنان درون غاری
چون مارگزیده سوسماری.
نظامی.
تا تریاق از عراق آرند مارگزیده مرده باشد. (گلستان).
ز تار خستۀ گیسوی دلبران ترسد
چنانکه مارگزیده ز ریسمان ترسد.
ملاطاهر غنی (از آنندراج).
- مثل مارگزیده به خود پیچیدن، کنایه از بی تابی کردن و مضطرب بودن.
- امثال:
مارگزیده از رسن ترسیدن، مثلی است مشهور، کنایه از این که مظلوم هر بزرگی را ظالم گمان کند. چنانکه گفته ام: ترسد ز سیه رنگ رسن، مارگزیده. (انجمن آرا). و رجوع به مثل بعد شود.
مارگزیده از ریسمان ترسد، مثلی است مشهور یعنی کسی که از موذی آزار کشیده باشد همیشه از مثل و تشبیه او خائف می باشد. (آنندراج).
مارگزیده ازریسمان دو رنگ یا از ریسمان سیاه و سفید یا از پیسه رسن می ترسد. (امثال و حکم ج 3 ص 1387). و رجوع به همین کتاب و دو مثل قبل شود
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ / دِ)
چگونگی ارزش چیزی
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ / دِ)
حالت و کیفیت مارزده. مارگزیدگی. رجوع به مارزده شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مار گزیدگی
تصویر مار گزیدگی
مارگزیده، آبستنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مارگزیده
تصویر مارگزیده
آنکه مار او را زده باشد
فرهنگ لغت هوشیار