سپستان، درختی گرمسیری با برگ های گرد و نوک تیز و گل های سفید خوشه ای و خوش بو، میوۀ این گیاه بیضی شکل، زرد رنگ و دارای شیرۀ لزج و بی مزه است که پس از خشک شدن سیاه رنگ می شود و در طب سنتی برای معالجۀ بیماری های ریوی به کار می رود، سگ پستان، سنگ پستان، شیرینک، مویزک عسلی، دارواش، مویزج عسلی، مویزه، دبق
سِپِستان، درختی گرمسیری با برگ های گرد و نوک تیز و گل های سفید خوشه ای و خوش بو، میوۀ این گیاه بیضی شکل، زرد رنگ و دارای شیرۀ لزج و بی مزه است که پس از خشک شدن سیاه رنگ می شود و در طب سنتی برای معالجۀ بیماری های ریوی به کار می رود، سَگ پِستان، سَنگ پِستان، شیرینَک، مَویزَک عَسَلی، دارواش، مَویزَج عَسَلی، مَویزِه، دِبق
نام دوایی است که آن را مروخوش گویند، بخار آن درد سر را نافع است، (برهان) (آنندراج)، نام دارویی که مرو خوش بو نیز گویند، (ناظم الاطباء)، معرب از یونانی مارن، (حاشیۀ برهان چ معین)، یکی از گونه های مریم نخودی، (فرهنگ فارسی معین)، و رجوع به ابن بیطار ج 4 ص 216 شود، سنگی است که آن را با سرمه در چشم کشند سفیدی را ببرد، (برهان) (آنندراج)، یک قسم سنگی که در سرکه حل کرده در داروهای چشم داخل کنند، (ناظم الاطباء)، سنگی است که دفع بیاض العین را مفید است، (نزههالقلوب)
نام دوایی است که آن را مروخوش گویند، بخار آن درد سر را نافع است، (برهان) (آنندراج)، نام دارویی که مرو خوش بو نیز گویند، (ناظم الاطباء)، معرب از یونانی مارن، (حاشیۀ برهان چ معین)، یکی از گونه های مریم نخودی، (فرهنگ فارسی معین)، و رجوع به ابن بیطار ج 4 ص 216 شود، سنگی است که آن را با سرمه در چشم کشند سفیدی را ببرد، (برهان) (آنندراج)، یک قسم سنگی که در سرکه حل کرده در داروهای چشم داخل کنند، (ناظم الاطباء)، سنگی است که دفع بیاض العین را مفید است، (نزههالقلوب)
تلخی، موضعی است در دشت آشور و ایتام به مسافت سفر سه روز از محل عبور بنی اسرائیل از دریا. برخی را گمان چنان است که ماره در نزد عین حواره دروادی اماره واقع است و آب این چشمه بسیار تلخ است ولی بعضی آن را غرقه دانسته اند. (قاموس کتاب مقدس)
تلخی، موضعی است در دشت آشور و ایتام به مسافت سفر سه روز از محل عبور بنی اسرائیل از دریا. برخی را گمان چنان است که ماره در نزد عین حواره دروادی اماره واقع است و آب این چشمه بسیار تلخ است ولی بعضی آن را غرقه دانسته اند. (قاموس کتاب مقدس)
فرشته ای است نگونسار در چاه بابل، (ترجمان القرآن)، لغت اعجمی است، (المعرب جوالیقی ص 317)، نام فرشته ای، لغت اعجمی است یا مشتق از مروته، (منتهی الارب)، نام فرشته ای که رفیق هاروت باشد، (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : یعلمون الناس السحرو ما انزل علی الملکین ببابل هاروت و ماروت و مایعلمان من احد حتی یقولا انما نحن فتنه، (قرآن 102/2)، چو هاروت و ماروت لب خشک از آن ابر شط و دجله مرآن بدنشان را، ناصرخسرو، بخواندی قصۀ هاروت و ماروت حدیث خاتم و دیو و سلیمان، ناصرخسرو، همچو هاروت و چو ماروت آن دو پاک بسته اند اینجا به چاه سهمناک، مولوی، همچو هاروت و چو ماروت شهیر از بطرخوردند زهر آلوده تیر، مولوی، همچو هاروت چو ماروت از حزن آه می کردم که ای خلاق من، مولوی، از خطر هاروت و ماروت آشکار چاه بابل را بکردند اختیار، مولوی، و رجوع به هاروت در همین لغت نامه و ترجمه تفسیر طبری چ حبیب یغمایی ج 1 صص 95-98 شود
فرشته ای است نگونسار در چاه بابل، (ترجمان القرآن)، لغت اعجمی است، (المعرب جوالیقی ص 317)، نام فرشته ای، لغت اعجمی است یا مشتق از مروته، (منتهی الارب)، نام فرشته ای که رفیق هاروت باشد، (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : یعلمون الناس السحرو ما انزل علی الملکین ببابل هاروت و ماروت و مایعلمان من احد حتی یقولا انما نحن فتنه، (قرآن 102/2)، چو هاروت و ماروت لب خشک از آن ابر شط و دجله مرآن بدنشان را، ناصرخسرو، بخواندی قصۀ هاروت و ماروت حدیث خاتم و دیو و سلیمان، ناصرخسرو، همچو هاروت و چو ماروت آن دو پاک بسته اند اینجا به چاه سهمناک، مولوی، همچو هاروت و چو ماروت شهیر از بطرخوردند زهر آلوده تیر، مولوی، همچو هاروت چو ماروت از حزن آه می کردم که ای خلاق من، مولوی، از خطر هاروت و ماروت آشکار چاه بابل را بکردند اختیار، مولوی، و رجوع به هاروت در همین لغت نامه و ترجمه تفسیر طبری چ حبیب یغمایی ج 1 صص 95-98 شود
کنایه از ضحاک ماران است. (برهان) (آنندراج). مارسار. (از فرهنگ رشیدی). لقب ضحاک تازی است. (ناظم الاطباء) : بباید فریدون به شاهنشهی از آن مارفش کرد گیتی تهی. (گرشاسب نامه). کس ار دیدمی من سزای شهی از این مارفش کردمی جان تهی. (گرشاسب نامه). دگر گفت ضحاک شاه جهان شنیده ست گفتارت اندر نهان مرا مارفش خواندی و بدسرشت مرا نام بردی به گفتار زشت. اسدی (از فرهنگ نظام)
کنایه از ضحاک ماران است. (برهان) (آنندراج). مارسار. (از فرهنگ رشیدی). لقب ضحاک تازی است. (ناظم الاطباء) : بباید فریدون به شاهنشهی از آن مارفش کرد گیتی تهی. (گرشاسب نامه). کس ار دیدمی من سزای شهی از این مارفش کردمی جان تهی. (گرشاسب نامه). دگر گفت ضحاک شاه جهان شنیده ست گفتارت اندر نهان مرا مارفش خواندی و بدسرشت مرا نام بردی به گفتار زشت. اسدی (از فرهنگ نظام)
خراشیده شده، مشتق از خرش بالفتح که به معنی خراشیدن است و در این لفظ نوعی از قبیل توافق لسانین است در عربی و فارسی. (غیاث) (آنندراج) ، شتری که بر وی داغ خراش نهاده باشند. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
خراشیده شده، مشتق از خرش بالفتح که به معنی خراشیدن است و در این لفظ نوعی از قبیل توافق لسانین است در عربی و فارسی. (غیاث) (آنندراج) ، شتری که بر وی داغ خراش نهاده باشند. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
نام کوهی است که منوچهر در آن کوه متولد شد و آن را مانوشان هم می گویند، (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا)، چنین نامی در شاهنامه و فهرست ولف نیامده ولی در بندهش مانوش (منوش) هم به کوهی اطلاق شده که منوچهر در آن تولد یافته و هم نام چندتن از نیاکان منوچهر است، از جمله مانوش پسر ’کی پشین’ و پدر ’کیوجی’، در فصل 12 بندهش بند 2 چنین آمده: کوه ’زرذز’ که آن را نیز مانوش گویند از سلسله جبال البرز است، و نیز در بند ده همین فصل آمده: کوه مانوش بسیار بزرگ است، کوهی است که منوچهر در بالای آن تولد یافت و در ’زامیادیشت’ بند 1 در جزو کوهها از کوه منوشه اسم برده شده و پس از آن از کوه ’زرذز’ یاد شده بنابراین ’زرذز’ کوهی است نزدیک کوه مانوش (که در بندهش هر دو یکی محسوب شده)، (حاشیۀ برهان چ معین)، و رجوع به یشتها تألیف پورداود ج 2 ص 50 شود
نام کوهی است که منوچهر در آن کوه متولد شد و آن را مانوشان هم می گویند، (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا)، چنین نامی در شاهنامه و فهرست ولف نیامده ولی در بندهش مانوش (منوش) هم به کوهی اطلاق شده که منوچهر در آن تولد یافته و هم نام چندتن از نیاکان منوچهر است، از جمله مانوش پسر ’کی پشین’ و پدر ’کیوجی’، در فصل 12 بندهش بند 2 چنین آمده: کوه ’زرذز’ که آن را نیز مانوش گویند از سلسله جبال البرز است، و نیز در بند ده همین فصل آمده: کوه مانوش بسیار بزرگ است، کوهی است که منوچهر در بالای آن تولد یافت و در ’زامیادیشت’ بند 1 در جزو کوهها از کوه منوشه اسم برده شده و پس از آن از کوه ’زرذز’ یاد شده بنابراین ’زرذز’ کوهی است نزدیک کوه مانوش (که در بندهش هر دو یکی محسوب شده)، (حاشیۀ برهان چ معین)، و رجوع به یشتها تألیف پورداود ج 2 ص 50 شود
فدریگو معروف به باروچی نقاش بنام مذهبی ایتالیا، رجوع به باروچی شود، هر چیزی که پربار و سنگین باشد، (برهان)، سنگین و گران بار شده، (ناظم الاطباء)، وزین و سنگین، (دمزن)، رجوع به بار شود، سفیدک دندان، چرک دندان، زنگ دندان، رجوع به بار، شود، کعبتین قلب را نیز گویند، (برهان) (دمزن) پیر ژول سیاستمدار فرانسوی متولد بپاریس (1802-1870م،)، وزیر ناپلئون سوم
فدریگو معروف به باروچی نقاش بنام مذهبی ایتالیا، رجوع به باروچی شود، هر چیزی که پربار و سنگین باشد، (برهان)، سنگین و گران بار شده، (ناظم الاطباء)، وزین و سنگین، (دِمزن)، رجوع به بار شود، سفیدک دندان، چرک دندان، زنگ دندان، رجوع به بار، شود، کعبتین قلب را نیز گویند، (برهان) (دِمزن) پیر ژول سیاستمدار فرانسوی متولد بپاریس (1802-1870م،)، وزیر ناپلئون سوم
گیاهی است از تیره شیرینکها که به طور انگل غالبا بر روی درختان سیب و گلابی جنگلی زندگی میکنند برگهایش سبز دایمی و ضخیم است. مواد این گیاه در طب مستعمل است شجر دبق جز مویزک عسلی
گیاهی است از تیره شیرینکها که به طور انگل غالبا بر روی درختان سیب و گلابی جنگلی زندگی میکنند برگهایش سبز دایمی و ضخیم است. مواد این گیاه در طب مستعمل است شجر دبق جز مویزک عسلی
آهنگ موسیقی معمولاً دو یا چهار ضربی با ضربه های مقطع و محکم که به ویژه برای تنظیم حرکت قدم های دسته های نظامی و تهیج و تشجیع آنان نواخته می شود، موسیقی نظامی
آهنگ موسیقی معمولاً دو یا چهار ضربی با ضربه های مقطع و محکم که به ویژه برای تنظیم حرکت قدم های دسته های نظامی و تهیج و تشجیع آنان نواخته می شود، موسیقی نظامی