- مارش
- جای پا، روش، رفتار
معنی مارش - جستجوی لغت در جدول جو
- مارش
- آهنگ موسیقی معمولاً دو یا چهار ضربی با ضربه های مقطع و محکم که به ویژه برای تنظیم حرکت قدم های دسته های نظامی و تهیج و تشجیع آنان نواخته می شود، موسیقی نظامی
- مارش
- قطعۀ موسیقی دوضربی یا چهارضربی با ضربه های محکم و مقطع که هنگام حرکت سربازان برای هماهنگ کردن گام های آن ها نواخته می شود
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
اشاره
حساب، محاسبه
شمردن، شماره کردن، حساب کردن، به شمار آوردن
Enumeration
перечисление
Zählung
перерахування
enumeracja
enumeração
enumerazione
enumeración
énumération
opsomming
enumerasi
ספירה
orodha
การนับ
شمارش
اصطکاک
وفات
باریدن (باران و مانند آن)، باران مطر
گناهکار
عمل خاریدن
مانند مار کشنده بودن، برای مثال اگر «ماری» و گژدمی بود طبعش / به صحراش چون مار کردند ماری (عسجدی - ۵۶)
ماری کردن: هلاک کردن، کشتن، برای مثال اگر ماری و گژدمی بود طبعش / به صحراش چون مار کردند ماری (عسجدی - ۵۶)
ماری کردن: هلاک کردن، کشتن،