جدول جو
جدول جو

معنی مارش - جستجوی لغت در جدول جو

مارش
قطعۀ موسیقی دوضربی یا چهارضربی با ضربه های محکم و مقطع که هنگام حرکت سربازان برای هماهنگ کردن گام های آن ها نواخته می شود
فرهنگ فارسی عمید
مارش
راه رفتن سربازان با نظم و ترتیب، سرودی حماسی که سربازان در موقع حرکت هم آهنگ با قدمها خوانند، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
مارش
(رِ)
نام یکی از بتخانه های قدیم است که در سه فرسنگی اصفهان بر سر کوهی ساخته بودند و آن از جملۀ هفت بتخانه است که بنام سبعۀ سیاره کرده بودند و گشتاسب بتهای آن بتخانه را برطرف کرد و آتشکده ساخت و هریک را به اضافۀ نوبهار می خوانند همچو نوبهار تیر و نوبهار ماه و نوبهار ناهید و غیره و ’نوبهار’ آتشکده را می گویند. (برهان). یکی از هفت آتشکدۀ مشهور ایران است که گشتاسب شاه در سر کوهی در سه فرسنگی اصفهان ساخته است. (آنندراج) (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
مارش
جای پا، روش، رفتار
تصویری از مارش
تصویر مارش
فرهنگ لغت هوشیار
مارش
آهنگ موسیقی معمولاً دو یا چهار ضربی با ضربه های مقطع و محکم که به ویژه برای تنظیم حرکت قدم های دسته های نظامی و تهیج و تشجیع آنان نواخته می شود، موسیقی نظامی
فرهنگ فارسی معین
مارش
موسیقی نظامی، رژه، سان، قدم رو
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مارش
صدای نواختن یک مارش عزا را می شنوید: شانس به کسی که دوستش دارید روی می آورد.
شمامارش عزا می نوازید: حادثه مهم و پر منفعتی در پیش است.
سربازان مارش عزا می نوازند: یک دوست دورو در کنار شماست. کتاب سرزمین رویاها
فرهنگ جامع تعبیر خواب

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شمارش
تصویر شمارش
شمردن، شماره کردن، حساب کردن، به شمار آوردن
فرهنگ فارسی عمید
(بُ رِ)
حصنی منیع از اعمال ریه به اندلس در هیجده میلی مالقه. (معجم البلدان).
لغت نامه دهخدا
(رُ)
قریه ای است از قرای طوس و محمد بن فضل بن علی مارشکی مکنی به ابوالفتح از آن قریه است. (از معجم البلدان). دهی است از دهستان چولائی خانه در بخش حومه وارداک شهرستان مشهد، کوهستانی و سردسیر است و 3623 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شمارش
تصویر شمارش
حساب، محاسبه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شمارش
تصویر شمارش
عدٌّ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از شمارش
تصویر شمارش
Enumeration
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شمارش
تصویر شمارش
énumération
دیکشنری فارسی به فرانسوی
گاو ماده ی جوان
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از شمارش
تصویر شمارش
ספירה
دیکشنری فارسی به عبری
شمارش
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از شمارش
تصویر شمارش
شمارش
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از شمارش
تصویر شمارش
গণনা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از شمارش
تصویر شمارش
การนับ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از شمارش
تصویر شمارش
orodha
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از شمارش
تصویر شمارش
列挙
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از شمارش
تصویر شمارش
opsomming
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از شمارش
تصویر شمارش
열거
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از شمارش
تصویر شمارش
enumerasi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از شمارش
تصویر شمارش
गणना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از شمارش
تصویر شمارش
enumeración
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از شمارش
تصویر شمارش
enumerazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از شمارش
تصویر شمارش
列举
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از شمارش
تصویر شمارش
enumeracja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از شمارش
تصویر شمارش
перерахування
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از شمارش
تصویر شمارش
Zählung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شمارش
تصویر شمارش
перечисление
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شمارش
تصویر شمارش
enumeração
دیکشنری فارسی به پرتغالی