جدول جو
جدول جو

معنی ماراغان - جستجوی لغت در جدول جو

ماراغان
دهی از دهستان بریاجی است که در بخش سردشت شهرستان مهاباد واقع است و 260 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ماریان
تصویر ماریان
(دخترانه)
انگلیسی از عبری، مریم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ارمغان
تصویر ارمغان
(دخترانه)
هدیه، تحقه، سوغات، رهاورد، سوغات، هدیه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ماراتن
تصویر ماراتن
دو، دو ماراتن، در ورزش دویدن به مسافت حدود ۴۲ کیلومتر. دراصل، نام خلیج و دهکده ای در یونان است که به گفتۀ برخی مورخان در سال ۴۹۰ قبل از میلاد در آن ناحیه جنگی میان سپاهیان ایران و یونان رخ داد و یک سرباز یونانی مسافت ۴۲ کیلومتر را دوید تا خبر فتح سربازان یونانی را به دهکدۀ ماراتن برساند
فرهنگ فارسی عمید
دیواری قابل جابجا شدن که از تخته و پارچه ساخته می شود و به وسیلۀ آن قسمتی از یک فضا را از قسمت دیگر جدا می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چراغان
تصویر چراغان
عمل روشن کردن چراغ های بسیار در شب های جشن و شادمانی، مجلس جشن که در آن چراغ بسیار روشن کرده باشند، کنایه از نوعی شکنجه بوده که چند جای سروتن محکوم را سوراخ میکردند و در آن سوراخ ها فتیله یا شمع افروخته فرو می کردند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مارسانان
تصویر مارسانان
مارسان، رده ای از جانوران که شبیه مار هستند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مارستان
تصویر مارستان
بیمارستان، جایی که بیماران را پرستاری و معالجه می کنند، مریض خانه، بیمار خانه
شفا خانه، مستشفی، دار الشّفا، بیمارسان، هروانه گه
فرهنگ فارسی عمید
گیاهی چندساله با گل های ریز و برگ های پهن که در نقاط مرطوب می روید و مصرف دارویی دارد
فرهنگ فارسی عمید
(بَ)
روستائی در یونان و در چهل هزارگزی آتن است که به سبب پیروزی میلتیاد، فرمانده سپاه یونان در 490 قبل از میلاد بر نیروی ایران شهرت یافت. معروف است که قاصدی میخواست خبر این پیروزی را به مردم آتن برساند از شدت خستگی بمرد. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
قلعه ای به اصفهان که آتشکدۀ ’شهر اردشیر’ را در جانب آن ساخته بودند، و رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 54 و مزدیسنا ص 241 شود
لغت نامه دهخدا
(رِ / رَ)
معرب بیمارستان است. (دهار) (منتهی الارب). بیمارستان را گویند و آنرا به تازی دارالشفا خوانند. (جهانگیری). بمعنی مارسان است که بیمارستان و دارالشفا باشد. (برهان). بمعنی بیمارستان لیکن به فتح ’راء’ است و معرب. بیمارستان است، نه آنکه مار بمعنی بیمار باشد و کلمه مرکب است چون نگارستان. (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (از آنندراج). به عربی دارالشفا گویند. (انجمن آرا) (آنندراج). تعریب بیمارستان. شفاخانه. دارالمرضی. مریضخانه. بیمارخانه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
بردش از قصر چون نگارستان
همچو دیوانگان به مارستان.
جامی (از آنندراج).
و رجوع به المعرب جوالیقی ص 312 شود
لغت نامه دهخدا
قسمی شمشیر معمول ترک و عرب، شمشیر ترکی، اسلحه ای برای کشتن که بجای سلاح کمری اروپائی از کمر آویخته میشود، یتاغان، یاتاقان و یطقان، سیف، (لغت عربی به فرانسه)، محمل، بستر، جایگاه، جای، محور (در لکومتیف)، دو نیم دایره از جنس بوبیت که در موتور اتومبیل جایی که دستۀ پیستونها بر روی میل لنگ نصب می شود قرار دارد، یاطاقان، یاتاقان
لغت نامه دهخدا
(رِ)
دهی از دهستان ’ایراندگان’ است که در بخش خاش شهرستان زاهدان واقع است و 300 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
قریه ای است نزدیک اصفهان و هنگامی که امیر مبارزالدین مظفری اصفهان را در محاصره داشت، فرستادۀ ابوبکر المعتضدباﷲ المستعصمی در این قریه به امیر مبارزالدین رسید و از او بیعت گرفت، (از تاریخ عصر حافظتألیف غنی ص 173 و 174)، و رجوع به ماریانان شود
لغت نامه دهخدا
از قرای اصفهان به نصف فرسنگی آن، (معجم البلدان، از حاشیۀ برهان ذیل ماربین)، از معظم قرای ناحیت جی است، و رجوع به نزههالقلوب چ لیسترانج مقالۀ سوم ص 50 شود
لغت نامه دهخدا
(مِ)
به صیغۀ تثنیه، دو نیمه از شعر. (ناظم الاطباء). بیتی از شعر که از دو مصراع تشکیل می شود. (یادداشت مؤلف) ، در دولخت. الواحد مصراع. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(خُ جَ)
بمعنی مارافسار است که مارگیر... باشد. (برهان). رجوع به مارافسا و مارافسای شود
لغت نامه دهخدا
نام گروهی بی دین و لامذهب در روسیه، (ناظم الاطباء)، قومی از مردم قفقاز، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
تجیرگونه ای که در اطاقها برابر تخت خواب نهند تا روشنائی کم کند
لغت نامه دهخدا
حاکم نشین کانتن ’گارون علیا’ ناحیۀ ’تولوز’، جمعیت 1539 تن
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان درجزین است که در بخش رزن شهرستان همدان واقع است و 1925 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان میان ولایت بخش حومه شهرستان مشهد، که در25 هزارگزی شمال باختری مشهد، در کنار راه شهر طوس قرار دارد، زمین آن جلگه ای و هوای آن معتدل است و 79تن سکنه دارد که شغل آنان زراعت و مالداری است، از آب رودخانه مشروب میشود و محصول غلات و تریاک دارد، راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان باراندوزچای بخش حومه شهرستان ارومیه واقع در 15/5 هزارگزی جنوب خاوری ارومیه و 500 گزی خاور راه شوسۀ ارومیه به مهاباد، زمین آن جلگه ای و هوای آن معتدل سالم، و آب آن از بار اندوز چای، و محصول آن غلات، انگور، توتون، چغندر و حبوبات است، 284 تن سکنه دارد که به زراعت و صنایع دستی اشتغال دارند، از صنایع دستی جوراب بافی در آن معمول است، راه شوسه دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مارستان
تصویر مارستان
پارسی تازی گشته بیمارستان بیمارستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارمغان
تصویر ارمغان
تحفه ای که از جایی بجایی دیگر برند سوغات ره آورد سفر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داراشان
تصویر داراشان
آنکه صاحب شان و شوکت دارا باشددارد آنکه سیرت پادشاهان دارد
فرهنگ لغت هوشیار
عمل روشن کردن چراغهای بسیار در چشن و شادمانی چراغانی، مجلس شادمانی که در آن چراغهای بسیار روشن کنند، نوعی شکنجه که چند جای سر و تن محکوم را سوراخ کرده فتیله یا شمع افروخته در آن سوراخها فرو میکردند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاراوان
تصویر پاراوان
دیواری که از تخته یا پارچه درست کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مارزوان
تصویر مارزوان
اختر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یاتاغان
تصویر یاتاغان
یاتاقان. یاطاقان، وسیله ای فلزی یا لاستیکی یا چرمی، که از ساییده شدن بازوی چرخ خودرو جلوگیری می کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مارستان
تصویر مارستان
((رِ))
بیمارستان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پاراوان
تصویر پاراوان
تجیر، دیوار مانندی که از تخته و پارچه ساخته می شود و به وسیله آن قسمتی از اتاق، مغازه و... را از قسمت دیگر جدا می کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارمغان
تصویر ارمغان
کادو، هدیه
فرهنگ واژه فارسی سره
تخم مرغ
فرهنگ گویش مازندرانی