جدول جو
جدول جو

معنی مادرکشته - جستجوی لغت در جدول جو

مادرکشته(دَدَ / دِ)
کسی که مادرش کشته شده باشد. مادرمرده: همه شب چون مادرکشتگان بیدار وچون پدررفتگان بیخواب و قرار. (سندبادنامه ص 247)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پدرکشته
تصویر پدرکشته
کسی که پدرش را کشته باشند، کنایه از دارای کینه و دشمنی سخت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کارکشته
تصویر کارکشته
باتجربه، کارآزموده
فرهنگ فارسی عمید
(پِ دَ کُ تَ / تِ)
آنکه پدرش را کشته باشند:
پدرکشته را شاه گیتی مخوان
کنون کز سیاوش نماند استخوان.
فردوسی.
پدر کشتی و تخم کین کاشتی
پدرکشته کی می کند آشتی
لغت نامه دهخدا
(پَ دَ / دِ)
مجرب. ورزیده. پخته. سخت آزموده. سخت مجرب به علت بسیار ورزیدن آن. ماهر به کثرت عمل. عظیم آزموده. نیک آزموده. مذلله در عمل. ذلول. کارشکسته. باآزمون. در کار نهایت ممارست و عمل داشته. آموخته. جاافتاده. ممرّن. مارن
لغت نامه دهخدا
(دَ کُ)
عمل مادرکش. قتل مادر. کشتن مادر. دست یازیدن به کشتن مادر
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دهی از دهستان برخوار است که در بخش حومه شهرستان اصفهان واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(خَ نَ / نِ کُ نَنْ دَ / دِ)
مادرکشنده. کسی که مادرش را به قتل رسانیده: نرون امپراطور روم را مادرکش می خواندند. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کارکشته
تصویر کارکشته
مجرب، ورزیده، پخته، ماهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مادرکشی
تصویر مادرکشی
عمل مادر کش قتل مادر
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که مادرش را بقتل رسانیده: نرون امپراتور روم را مادر کش میخواندند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کارکشته
تصویر کارکشته
((کُ تِ یا تَ))
مجرب ورزیده
فرهنگ فارسی معین
آزموده، خبره، ماهر، مجرب، ورزیده
فرهنگ واژه مترادف متضاد