معنی مادرانه در لغت نامه دهخدا

منسوب به مادر. آمیخته با مهر و محبت:، من از شفقت سپند مادرانه، به دود صبحدم کردم روانه.، نظامی.،، مانند مادر. همچون مادر. مادروار

معنی مادرانه در فرهنگ لغت هوشیار

آمیخته با مهر محبت، منسوب به مادر

معنی مادرانه در فرهنگ فارسی معین

مانند مادر، از روی مهر و سنجیدگی

معنی مادرانه در فرهنگ واژه مترادف متضاد

مادروار، مانند مادر، صمیمانه، مهرآمیز

معنی مادرانه - جستجوی لغت در جدول جو

مادرانه

لغت نامه دهخدا

مادرانه

فرهنگ لغت هوشیار

مادرانه

فرهنگ فارسی معین

مادرانه

فرهنگ واژه مترادف متضاد

مادگانه

به روش مادگان مانند زنان، زنانه

فرهنگ فارسی عمید

ماهرانه

با مهارت، از روی مهارت و استادی

فرهنگ فارسی عمید

مادرانی

(دَ)

احمد بن حسن. قاضی نورالله گوید: مردمان ری در اصل از اهل سنت و جماعت بودند تا آنکه احمد بن حسن مادرانی در سال 275 هجری قمری بدانجامسلط شد و مذهب تشیع را اظهار کرده و در مقام تربیت شیعه برآمده است. (از ریحانه الادب ج 3 صص 422-423)

لغت نامه دهخدا

ماهرانه

(هَِ نَ / نِ)

استادانه. با زبردستی. بامهارت. و رجوع به ماهر شود

لغت نامه دهخدا

مادرانی

(دَ)

یا ماذرانی. منسوب به مادران و آن به نوشتۀ مراصد الاطلاع با ذال نقطه دار، قلعه ای است نزدیکی همدان که به قلعۀ یسیر معروف است... (ریحانه الادب). و رجوع به مادران شود

لغت نامه دهخدا

مادگانه

(دَ / دِ نَ / نِ)

همچون مادگان. زنانه. (فرهنگ فارسی معین) :
تا ز درج کمر گشاید قند
گویدش مادگانه لفظی چند.
نظامی (هفت پیکر چ وحید ص 147).
فرومی خواند از این مشتی فسانه
در او تهدیدهای مادگانه.
نظامی.
و رجوع به ماده شود

لغت نامه دهخدا

مادگانه

همچون مادگان زنانه: تا ز درج گهر گشاید قند گویدش مادگانه لفظی چند... (هفت پیکر. ارمغان 147)

فرهنگ لغت هوشیار

پادرانه

کسی که نام او را در سیاهه سربازان بنیچه دهات مینوشتند در صورتیکه بجای خود کس دیگری را بخدمت سربازی اعزام میکرد ماهانه ای باو می پرداخت (قاجاریه)

فرهنگ لغت هوشیار