جدول جو
جدول جو

معنی مادر - جستجوی لغت در جدول جو

مادر
انسان یا حیوان مادۀ دارای فرزند
کنایه از اصلی، اولیه مثلاً دانشگاه مادر،
کنایه از برانگیزنده، باعث
کنایه از زمین، خاک، برای مثال جان گرامی به پدر باز داد / کالبد تیره به مادر سپرد (رودکی - ۴۹۶)،
کنایه از هر یک از عناصر چهارگانه
مادر فولاد زره: کنایه از زن زشت، پیر، بسیار حیله گر و مکار. دراصل، مادر دیوی به نام فولادزره بوده که داستان آن در کتاب امیرارسلان آمده است
تصویری از مادر
تصویر مادر
فرهنگ فارسی عمید
مادر(دِ)
قسمی شراب. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
مادر(دَ)
ترجمه ’ام’ که والده باشد. (آنندراج). زنی که یک یا چند بچه بدنیا آورده باشد. (ناظم الاطباء). ام. والده. ماما. مام. ماد. مار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ماد. مار. پهلوی، ’ماتر’، ’مات’ ظاهراً از ’ماتا’، حالت فاعلی از ’ماتر’، اوستا، ’ماتر’، ارمنی دخیل، ’متک’ (ماده). هندی باستان، ’ماتر’، ارمنی، ’مئیر’، کردی، ’ماک’، مادک (مادر) ، ’مادک’ (گاومیش ماده) ، افغانی، ’مور’، استی، ’ماده’ ’مده’، ’ماد’، ’مد’، بلوچی، ’مات’، ’ماث’، ’ماس’ (مادر) ، دخیل، ’مادگ’، ’ماذغ’ (مؤنث) ، شغنی، ’ماد’، منجی، ’مایا’، گیلکی ’مار’. زنی که یک یا چند بچه زائیده. والده. ام. (حاشیۀ برهان چ معین) :
به رستم چنین گفت گودرز پیر
که تا کرد مادر مرا سیر شیر.
فردوسی.
که خاقان نژاد است و بدگوهر است
به بالا و دیدار چون مادر است.
فردوسی.
زمان تا زمان یک ز دیگر جدا
شدندی بر مادر پارسا.
فردوسی.
گفت اگر شیر زمادر نشود یاب همی
این توانم که دهمتان شب و روز آب همی.
منوچهری.
باشد از مادران ما بر ما
هم حجامت نکو وهم خرما.
سنائی.
عدل یتیم مانده ز پور قباد گفتا
کز تیغ فتح زای تو به مادری ندارم.
خاقانی (چ سجادی ص 281).
- مادر آب و آتش، کنایه از گریه کننده بسوز یعنی شخصی که از روی سوز گریه کند. (برهان) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین) (از انجمن آرا).
- مادر خون، آنکه کسی را زاده و خون را شیر کرده بدو داده یا آنکه خون او را ایجاد می کند. (از حاشیۀ هفت پیکر چ وحید ص 352) :
هرجسد را که زیر گردون است
مادری خاک و مادری خون است
مادر خون بپرورد در ناز
مادر خاک ازو ستاند باز.
(هفت پیکر نظامی چ وحید ص 353).
- مادر دهر، روزگار. دنیا. جهان:
مادر دهر نزاید پسری بهتر از این. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- مادر شدن، زائیدن زن. بچه دار شدن. امومه، مادر گشتن.
- مادر شیر، مادر رضاعی: وصهر آن باشد که حرام باشد بسبب، چنانکه مادر شیر و خواهر شیر. (تفسیر کمبریج ج 1 ص 288).
- مادر فرزند کش، کنایه از روزگار است:
بگذر از این مادر فرزندکش
آنچه پدر گفت بدان دار هش.
نظامی (گنجینۀ گنجوی).
- مادر فولادزره، مادر دیوی موسوم به فولادزره که درداستان امیرارسلان یاد شده.
- ، پیر زن بدترکیب و بدریخت و بدجنس و بدزبان و نفرت انگیز. در مقام تحقیر و توهین زنان سالخورده را چنین نامند. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده).
- مادر مادر، مادر بزرگ. جده. زنی پیر و کهنسال:
بس قامت خوش که زیر چادر باشد
چون باز کنی مادر مادر باشد.
(سعدی).
- مادر هفت تا، دختر و زن حراف و زبر و زرنگ... (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده).
- هم مادر، دارندۀ یک مادر. (از فهرست ولف ص 859). از یک مادر بودن. هم مادر بودن:
چنین گفت زن، کو ز من کهتر است
جوان است وبا من ز هم مادر است.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 8 ص 2372).
مرا بود هم مادر و هم پدر
کنون روزگار وی آمد بسر.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 9 ص 2838).
- امثال:
برای همه مادر است برای من زن بابا. (امثال و حکم دهخدا ج 1 ص 414).
مادر آزادگان کم آرد فرزند. نظیر:
بغاث الطیر اکثرها فراخاً
وام الصقر مقلات نزور.
یا: ام الکرام قلیله الاولاد. و رجوع به امثال و حکم دهخدا ج 3 ص 1318 شود.
مادر به اسم بچه میخورد قند کلوچه، نظیر به نام مابه کام تو. (امثال و حکم دهخدا ایضاً).
مادر بتها، بت نفس شماست. ورجوع به امثال و حکم دهخدا ج 3 ص 1382 شود.
مادر بد بچه اش را به خواب نمی تواند ببیند. و رجوع به امثال و حکم دهخدا ج 3 ص 1382 شود.
مادر دزد، گاهی سینه می خورد، گاهی سینه می زند. (امثال وحکم دهخدا ایضاً).
مادر رادل سوزد دایه را دامن. نظیر:
باغ بین را چه غم که شاخ شکست
باغبان راست غصه ای گرهست.
اوحدی (از امثال و حکم دهخدا ج 3 ص 1372).
مادر زنت دوستت داشت، بگاه آمدی، از ماحضر هنوز برای تو چیزی برجاست. (امثال و حکم دهخدا ایضاً).
مادر زنت دوستت نداشت، دیر رسیدی، آنچه بودخورده اند. (امثال و حکم دهخدا ایضاً).
مادر زن خرم کرده، توبره بر سرم کرده. (امثال و حکم دهخدا ایضاً).
مادر عاشق بیعار است، هر چند فرزند بی مهر باشد مادر را مهر نکاهد. (امثال و حکم دهخدا ایضاً).
مادر فرزند را بس حقهاست. (امثال و حکم دهخدا).
مادرکه نیست با زن پدر باید ساخت. (امثال و حکم دهخدا ایضاً).
مادر مرده و ده درم وام. (امثال و حکم دهخدا ایضاً) :
من که عبدالرحمن فضولی ام، چنانکه زالان نشابور گویند مادر مرده و ده درم وام. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 76).
مادر نسوخت، مادر اندر سوخت. (امثال و حکم دهخدا ج 3 ص 1383).
، ماده از هر حیوانی که دارای بچه باشد. (ناظم الاطباء).
- مادر هفت تا، مادر هفتا سگ. و بطور دشنام به زنی کثیره الاولاد گویند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به همین ترکیب ذیل معنی قبل شود.
، کنایه از امهات سفلی. عناصر اربعه. مقابل پدر، آباء علوی:
لافند مادران گهر در مزاج صلح
کاین صلح ما ز میر سپهرآستان ماست.
خاقانی.
، خاک. زمین:
جان گرامی به پدر باز داد
کالبد تیره به مادر سپرد.
رودکی (از فرهنگ فارسی ایضاً).
- مادر باغ، کنایه از زمین است که به عربی ارض گویند. (برهان). کنایه از زمین است. (آنندراج). زمین. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) :
مادر باغ سترون شد و زادن بگذاشت
چه کند نامیه عنین و طبیعت عزب است.
انوری (از فرهنگ فارسی ایضاً).
- ، باغ را هم گفته اند بطریق اضافه، به اعتبار اشجار و اثمار یعنی درختها و میوه ها. (برهان).
- مادر خاک، کنایه از زمین است:
هرجسد را که زیر گردون است
مادری خاک و مادری خون است
مادر خون بپرورد در ناز
مادر خاک ازو ستاند باز
گرچه بهرام را دو مادر بود
مادر خاک مهربانتر بود.
نظامی (هفت پیکر چ وحیدص 353)
لغت نامه دهخدا
مادر
ام، والده، ماما، ماد، مام، زنی که یک یا چند بچه بدنیا آورده باشد
تصویری از مادر
تصویر مادر
فرهنگ لغت هوشیار
مادر((دَ))
زنی که دارای فرزند است، مام، والده، ام، اصلی، اولیه، نخستین، صنایع مادر، زمین، خاک
مادر فولادزره: کنایه از زن پیر و چاق و مهیب و بدجنس
تصویری از مادر
تصویر مادر
فرهنگ فارسی معین
مادر
والده
تصویری از مادر
تصویر مادر
فرهنگ واژه فارسی سره
مادر
ام، مام، مامان، ننه، والده
متضاد: پدر، اب، ابوی، اصل، ریشه، باعث، اصل، منشا، جرثومه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مادر
تعبیر دیدن مادر در خواب، به حالت مادر بستگی دارد. ممکن است دیدن مادر در خواب به مهربانی و دلسوزی و نجات یافتن از بلا و ناراحتی دلالت داشته باشد. خالد بن علی بن محد العنبری
دیدنش و یا صحبت کردن با او: برنامه هایی که برای خود در نظر گرفته اید به انجام خواهند رسید
او را مرده دیدن: زندگی طولانی سعادتمند - لوک اویتنهاو
۱ـ اگر خواب ببینید مادرتان در خانه مشغول کاری است، نشانه آن است که به هر کاری دست بزنید نتیجه ای مساعد خواهید گرفت.
۲ـ اگر خواب ببینید با مادر خود گفتگو می کنید، نشانه آن است که در زندگی زناشویی سعادتمند خواهد شد.
۳ـ اگر زنی خواب مادر خود را ببیند، نشانه آن است که در زندگی زناشویی سعادتمند خواهد شد.
۴ـ اگر خواب ببینید مادرتان بیش از اندازه لاغر شده است، نشانه آن است که بزودی از خبر مرگ کسی اندوهگین خواهید شد.
۵ـ اگر خواب ببینید مادرتان شما را صدا می کند، علامت آن است که در زندگی راه نادرستی را دنبال می کنید.
۶ـ اگر خواب ببینید مادرتان از درد گریه می کند، علامت آن است که مادرتان به بیماری دچار خواهد شد.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
مادر
الأم
تصویری از مادر
تصویر مادر
دیکشنری فارسی به عربی
مادر
Mother
تصویری از مادر
تصویر مادر
دیکشنری فارسی به انگلیسی
مادر
mère
تصویری از مادر
تصویر مادر
دیکشنری فارسی به فرانسوی
مادر
تصویری از مادر
تصویر مادر
دیکشنری فارسی به ژاپنی
مادر
ماں
تصویری از مادر
تصویر مادر
دیکشنری فارسی به اردو
مادر
แม่
تصویری از مادر
تصویر مادر
دیکشنری فارسی به تایلندی
مادر
אֵם
تصویری از مادر
تصویر مادر
دیکشنری فارسی به عبری
مادر
anne
تصویری از مادر
تصویر مادر
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
مادر
母亲的
تصویری از مادر
تصویر مادر
دیکشنری فارسی به چینی
مادر
mama
تصویری از مادر
تصویر مادر
دیکشنری فارسی به سواحیلی
مادر
어머니
تصویری از مادر
تصویر مادر
دیکشنری فارسی به کره ای
مادر
ibu
تصویری از مادر
تصویر مادر
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
مادر
মা
تصویری از مادر
تصویر مادر
دیکشنری فارسی به بنگالی
مادر
माँ
تصویری از مادر
تصویر مادر
دیکشنری فارسی به هندی
مادر
madre
تصویری از مادر
تصویر مادر
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
مادر
madre
تصویری از مادر
تصویر مادر
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
مادر
Mutter
تصویری از مادر
تصویر مادر
دیکشنری فارسی به آلمانی
مادر
moeder
تصویری از مادر
تصویر مادر
دیکشنری فارسی به هلندی
مادر
мати
تصویری از مادر
تصویر مادر
دیکشنری فارسی به اوکراینی
مادر
мать
تصویری از مادر
تصویر مادر
دیکشنری فارسی به روسی
مادر
matka
تصویری از مادر
تصویر مادر
دیکشنری فارسی به لهستانی
مادر
mãe
تصویری از مادر
تصویر مادر
دیکشنری فارسی به پرتغالی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مادری
تصویر مادری
Maternal, Matronly, Motherly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مادری
تصویر مادری
maternal
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مادری
تصویر مادری
matczyny, macierzyński
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مادری
تصویر مادری
материнский
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مادری
تصویر مادری
материнський
دیکشنری فارسی به اوکراینی