از بلوکات ناحیۀ دشتی است که آن را تمیمی نیز می گویند. طول آن 42 و عرضش 12 کیلومتر است. حد شمالی آن گله دار و حدشرقی فومستان و حد جنوبی و غربی خلیج فارس است. هوایی گرم دارد و جمعیت آن در حدود 10000 تن می باشد. مرکز آن بندر عسلویه و دارای 25 قریه است. بندر مهم دیگر آن طاهری یا سیراف است. (از جغرافیایی سیاسی کیهان ص 482)
از بلوکات ناحیۀ دشتی است که آن را تمیمی نیز می گویند. طول آن 42 و عرضش 12 کیلومتر است. حد شمالی آن گله دار و حدشرقی فومستان و حد جنوبی و غربی خلیج فارس است. هوایی گرم دارد و جمعیت آن در حدود 10000 تن می باشد. مرکز آن بندر عسلویه و دارای 25 قریه است. بندر مهم دیگر آن طاهری یا سیراف است. (از جغرافیایی سیاسی کیهان ص 482)
دهی است از دهستان حومه بخش خورموج شهرستان بوشهر. در مغرب کوه خاک و چهار هزارگزی جنوب شرقی خورموج واقع است. جلگه ای گرمسیر است و مالاریاخیز و 60 تن سکنه دارد. آبش از چاه است و محصولش غلات و خرما و پیشۀ مردمش زراعت. راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ص 231)
دهی است از دهستان حومه بخش خورموج شهرستان بوشهر. در مغرب کوه خاک و چهار هزارگزی جنوب شرقی خورموج واقع است. جلگه ای گرمسیر است و مالاریاخیز و 60 تن سکنه دارد. آبش از چاه است و محصولش غلات و خرما و پیشۀ مردمش زراعت. راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ص 231)
اسبی را گویند که از یک جانب تازی باشد و از جانب دیگر ترکی و آنرا اکدش هم نامند. (از فرهنگ جهانگیری). اسپی که از یک جانب ترکی باشد و از جانب دیگر عربی که اکدش گویند و در سامی گوید اسپی که عربی نباشد به تازی برذون گویند و شیخ ابو جعفر، ماخچی را در ترجمه برذون آورده و برذون (ب ذ اسپی که پدر و مادرش عجمی باشند نه عربی و چون ماخ بمعنی زبون و دون است و ازین قسم اسپ نسل زبون بهم می رسد بدین نام موسوم است. (آنندراج) (انجمن آرا) : یک روز صد فسیلۀ تازی و ماخچی با ساز زر که داد بمردان کارزار. مختاری (از آنندراج). ، در بعضی از فرهنگها بمعنی اسب راهوار نوشته اند. (فرهنگ جهانگیری). اسب راهوار ترکی، اسب خوش جولان و برذون، اسب عراقی. (ناظم الاطباء)
اسبی را گویند که از یک جانب تازی باشد و از جانب دیگر ترکی و آنرا اکدش هم نامند. (از فرهنگ جهانگیری). اسپی که از یک جانب ترکی باشد و از جانب دیگر عربی که اکدش گویند و در سامی گوید اسپی که عربی نباشد به تازی برذون گویند و شیخ ابو جعفر، ماخچی را در ترجمه برذون آورده و برذون (ب ِ ذَ اسپی که پدر و مادرش عجمی باشند نه عربی و چون ماخ بمعنی زبون و دون است و ازین قسم اسپ نسل زبون بهم می رسد بدین نام موسوم است. (آنندراج) (انجمن آرا) : یک روز صد فسیلۀ تازی و ماخچی با ساز زر که داد بمردان کارزار. مختاری (از آنندراج). ، در بعضی از فرهنگها بمعنی اسب راهوار نوشته اند. (فرهنگ جهانگیری). اسب راهوار ترکی، اسب خوش جولان و برذون، اسب عراقی. (ناظم الاطباء)
مامک بودن. حالت و چگونگی مامک. مادر بودن. مادرک بودن: چون کودکان ز دایه و مامک ز بخت خویش دیدی نشان دایگی و مهر مامکی. سوزنی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مامک شود
مامک بودن. حالت و چگونگی مامک. مادر بودن. مادرک بودن: چون کودکان ز دایه و مامک ز بخت خویش دیدی نشان دایگی و مهر مامکی. سوزنی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مامک شود
منسوب است به ابوعبداﷲ مالک بن انس بن ابی عامر اصبحی امام دارالهجره. (از انساب سمعانی). یک از مذاهب اربعۀ اهل سنت، منسوب به مالک بن انس یکی از فقهای عامه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : از شافعی و مالکی و قول حنیفی جستیم ز مختار جهان داور رهبر. ناصرخسرو. و رجوع به مالک بن انس شود، یکی از پیروان مالک. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) منسوب به مالک، فرشتۀ موکل دوزخ: اندر دل حسود تو باد آتشی زده چون آتش جهنم با سهم مالکی. سوزنی. و رجوع به مالک شود منسوب است به بنی مالک بن حبیب که نام اجدادی است. (از انساب سمعانی) منسوب است به مالکیه که قریه ای است بر فرات. (از انساب سمعانی)
منسوب است به ابوعبداﷲ مالک بن انس بن ابی عامر اصبحی امام دارالهجره. (از انساب سمعانی). یک از مذاهب اربعۀ اهل سنت، منسوب به مالک بن انس یکی از فقهای عامه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : از شافعی و مالکی و قول حنیفی جستیم ز مختار جهان داور رهبر. ناصرخسرو. و رجوع به مالک بن انس شود، یکی از پیروان مالک. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) منسوب به مالک، فرشتۀ موکل دوزخ: اندر دل حسود تو باد آتشی زده چون آتش جهنم با سهم مالکی. سوزنی. و رجوع به مالک شود منسوب است به بنی مالک بن حبیب که نام اجدادی است. (از انساب سمعانی) منسوب است به مالکیه که قریه ای است بر فرات. (از انساب سمعانی)
اسب دو تخمه که از یک جانب عربی و از یک جانب ترکی باشد اکدش دو تخمه مجنس: یک روز صد فسیله تازه (تازی) و ماخچی با ساز زد که داد بمردان کارزار ک (مختاری. چا. هما. 11 جها. رشیدی)
اسب دو تخمه که از یک جانب عربی و از یک جانب ترکی باشد اکدش دو تخمه مجنس: یک روز صد فسیله تازه (تازی) و ماخچی با ساز زد که داد بمردان کارزار ک (مختاری. چا. هما. 11 جها. رشیدی)