جدول جو
جدول جو

معنی ماخونیک - جستجوی لغت در جدول جو

ماخونیک
دهی از دهستان طبس مسینا است که در بخش درمیان شهرستان بیرجند واقع است و 333 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ماخولیا
تصویر ماخولیا
مالیخولیا، بیماری روانی که عوارض آن عبارت است از افسردگی شدید، توّهم، هذیان و مانند آن، ملنخولیا، ملانکولی
فرهنگ فارسی عمید
دهی است از دهستان مؤمن آباد بخش درمیان شهرستان بیرجند، واقع در 31 هزارگزی جنوب درمیان، این دهکده در جلگه قرار دارد با 146 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان پسکوه بخش قائن شهرستان بیرجند واقع در 33 هزارگزی باختر قاین سر راه مالرو عمومی سربیشه به قاین، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان قیس آباد بخش خوسف شهرستان بیرجند واقع در 50 هزارگزی جنوب خاوری مالرو عمومی به قیس آباد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان بهارجانات بخش حومه شهرستان بیرجند، واقع در 24 هزارگزی جنوب خاوری بیرجند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان شهاباد بخش حومه شهرستان بیرجند واقع در 12 هزارگزی جنوب باختری بیرجند، از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان مرکزی بخش خوسف شهرستان بیرجند، واقع در هفده هزارگزی جنوب خاوری خوسف، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
شطی که گینۀ فرانسه را از سورینام جدا می کند و 680 هزار گز طول دارد. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
لحنی از الحان موسیقی، و شاید ماهور (؟)، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، در رسائل اخوان الصفا آمده است: و من حذق الموسیقار ان یستعمل الالحان المشاکله للازمان فی احوال المشاکله بعضها لبعض و هو ان یبتدی ٔ فی مجالس الدعوات و الولائم و الشرب بالالحان التی تقوم الاخلاق و الجود و الکرم و السخاء مثل ثقیل الاول و ماشا کلها ثم یتبعها بالالحان المفرقه المطربه مثل السهنرج و الرمل و عند الرقص والدستبد، الماخوری و ماشاکله، (رسائل اخوان الصفا)، اذا اراد ان ینتقل من خفیف الرمل الی الماخوری ان یقف عند النقرتین الاخیرتین من ثقیل الرمل ثم یتلوهما بنقره ثم یقف وقفه خفیفه ثم یبتدی ٔ بالماخوری، (رسائل اخوان الصفا)، و من حذق الموسیقار ان یکسو الاشعار المفرقه الالحان المشاکله لها مثل الارمال والاهزاج و ما کان منها من المدیح فی معانی المجد و الجود ... ان یکسوها من الالحان المشاکله لها ... و ما کان فی المدیح ... ان یکسوها من الالحان مثل الماخوری و الخفیف، (رسائل اخوان الصفا، از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
از نواحی تنگستان دو فرسخی جنوب تنگستان از بلوکات دشتستان، (فارسنامۀ ناصری ص 207 و فهرست ص 25)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
دهی از دهستان حومه است که در بخش مشیز شهرستان سیرجان واقع است و 177 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
بهادر و پهلوان و قوی هیکل و بلندقد و پهلوان نامی، (از ناظم الاطباء)، پهلوان شجاع و مرد دلاور، (از شعوری ج 2 ورق 444 الف)، سلوک عاشقان، (ناظم الاطباء)، شیوۀ خوبان، (شعوری ج 2 ورق 444 الف)، اما این معانی مخصوص این دو فرهنگ است و جای دیگر دیده نشد، (یادداشت لغت نامه)
لغت نامه دهخدا
(مَ لَ یَ)
مالیخولیا. (از دزی ج 2 ص 611). رجوع به مالیخولیا شود
لغت نامه دهخدا
(نی یَ / نی یِ)
فرقه ای از فرق میان عیسی و محمد علیهم االسلام. (از فهرست ابن الندیم، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). از فرق مسیحی سوریه است که در نواحی جبل لبنان و بیروت و طرابلس سکونت دارند. این فرقه به مارون منسوب هستند که در قرن هفتم هجری بطریق سوریه بوده است. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
منسوب است به ماخوان از قرای مرو. (الانساب سمعانی). رجوع به ماخوان شود
لغت نامه دهخدا
بمعنی مالیخولیاست که خلل و کوفت دماغی و سودا و خیال خام باشد، گویند یونانی است و بعضی گویند عبری است واﷲ اعلم، (برهان)، مأخوذ از یونانی بمعنی مالیخولیا و خلل و کوفت دماغی و سودا و خیال خام، (ناظم الاطباء)، مخفف مالنخولیا لغت یونانی است بمعنی مرضی که در دماغ بهم می رسد و ترجمه این خلط سیاه بود چون مرض مذکور سوداوی است لهذا باین نام خواندند از عالم تسمیه الشی ٔ باسم مادثه و مالیخولیا چنانکه مشهور شده غلط است، و در حدود الامراض نوشته که لفظ یونانی است و بعد لام اول نون است (یعنی مالنخولیا) و قیل یای تحتانی (یعنی مالیخولیا) و آن نوعی از جنون است که در فکر بهمرسد مگر صاحبش ایذا بکسی نمی رساند، (غیاث)، وسواس سوداوی، ماخول، مالنخونیا، ملانخلیا، مالیخولیا، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
ماخولیای کفر تبه کرد مغز تو
جستم علاج تو به سر تیغ هندوی،
سوزنی،
از تنور گرم سر ماخولیای مهتری
حاسدان جاه او را خامسوز آید فطیر،
سوزنی،
هست دلش در مرض از سر سرسام جهل
این همه ماخولیاست صورت بحران او،
خاقانی،
گفتم این ماخولیا بود و محال
هیچ گردد مستحیلی وصف حال،
مولوی،
از مایۀ بیچارگی قطمیر مردم می شود
ماخولیای مهتری سگ می کند بلعام را،
سعدی،
به دود آتش ماخولیا دماغ بسوخت
هنوز جهل مصور که کیمیائی هست،
سعدی،
انصاف از این ماخولیا چندان فروگفت که بیش طاقت گفتنش نماند، (گلستان چ یوسفی ص 117)،
ماخولیا گر نیستم جویم چرا خونخواره ای
کو قصد جان من کند من جان برای او دهم،
ملا وحشی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(کُوْ)
قصبه ای است در ایالت پراگ چکسلواکی و 50هزارمتری باختری پراگ و در کرانۀ رودی بهمین نام که بر طبق آمار سال 1930 میلادی جمعیت آن 11073 تن میباشد. این قصبه دارای معادن آهن و زغال سنگ و کارخانه های کاغذسازی و شکر و چینی سازی و غیره میباشد. (از وبستر جغرافیایی) (قاموس الاعلام ترکی ج 3)
لغت نامه دهخدا
(لُ)
نام خلیج ترم است. (ایران باستان ص 1114 و 1191). به یونانی آن را تسالونیک گویند. شهری است از یونان در انتهای خلیج سالونیک که بوسیلۀ دریای اژه تشکیل شده است. دارای 216800 تن سکنه است. بندری است بسیار فعال و تجارتی در کنار مجمع الجزایر
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان شاخنات بخش درمیان شهرستان بیرجند، دارای 261تن سکنه، رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مابونی
تصویر مابونی
در تازی نیامده غرچگی کونمرزی ابنه داشتن مابون بودن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ماذون، دستوریان پرکداران جمع ماذون در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ماخوذ، بر گرفته ها گرفته شده ها جمع ماخوذ درحالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
بمعنی مالیخولیاست که خلل و کوفت دماغی و سودا و خیال خام باشد، وسواس سوداوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماژولیک
تصویر ماژولیک
فرانسوی چینی ایتالیایی
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مابون، غرچگان کونمرزان جمع مابون در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
مالیخولیا، سودا، خیال خام، سخنان پریشان، پریشان گفتار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
لکه ی سفیدی که در چشم پدید آید و با پیشرفت بیماری بزرگتر
فرهنگ گویش مازندرانی