جدول جو
جدول جو

معنی ماتمزدگی - جستجوی لغت در جدول جو

ماتمزدگی
(تَ زَ دَ / دِ)
حالت و چگونگی ماتمزده. مصیبت زدگی. عزاداری. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
ماتمزدگی
مصیب زدگی، عزا داری
تصویری از ماتمزدگی
تصویر ماتمزدگی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دُ تَ / تِ)
ملول. غمگین. اندوهگین. عزادار. مصیبت زده. آنکه کس وی تازه مرده باشد. (ناظم الاطباء). ماتمی. عزادار. سوکوار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
گر بود در حلقه ای صدغمزده
حلقه را باشد نگین ماتم زده.
عطار.
هرگاه که در ماتم من نوحه گر آید
ماتمزده باید که بود نوحه گر من.
عطار.
و ماتمزده ماتمزدگان تواند دید. (تذکرهالاولیاء).
ماتمزده را به نوحه گر حاجت نیست.
عطار.
حافظ ز غم از گریه نپرداخت به خنده
ماتم زده را داعیۀ سور نمانده ست.
حافظ.
هاتف اقبال در مقام تسلی ماتمزدگان بود. (حبیب السیر ج 3 ص 323)
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ / دِ)
حالت و کیفیت مارزده. مارگزیدگی. رجوع به مارزده شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ماتم زدگی
تصویر ماتم زدگی
سوک زدگی حالت و کیفیت ماتم زده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماتمزده
تصویر ماتمزده
ملول، غمگین، اندوهگین
فرهنگ لغت هوشیار
تعزیت داری، عزاداری، مصیبت دیدگی، ماتم دیدگی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نام گذاری، نامزدی
دیکشنری اردو به فارسی