مائیه. روانی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و ازش (از انگور پرنیان و کلنجری) بسیار بتوان خورد بسبب مائیتی که در اوست. (چهارمقالۀ نظامی عروضی)، در صفت احجار کریمه بمعنی رونق. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : حجر یراد به عندالاطلاق جوهر کل جسم جماد سواء کانت فیه مائیه کالیاقوت او لا. (تذکرۀ داود ضریر انطاکی)
مائیه. روانی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و ازش (از انگور پرنیان و کلنجری) بسیار بتوان خورد بسبب مائیتی که در اوست. (چهارمقالۀ نظامی عروضی)، در صفت احجار کریمه بمعنی رونق. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : حجر یراد به عندالاطلاق جوهر کل جسم جماد سواء کانت فیه مائیه کالیاقوت او لا. (تذکرۀ داود ضریر انطاکی)
از ’م ی د’، خوانی که بر وی طعام باشد. ج، مائدات و موائد. (ازاقرب الموارد) (ناظم الاطباء). خوان آراسته. (ترجمان القرآن). خوان آراسته به طعام، فاذا لم یکن علیه طعام فهی خوان. (منتهی الارب). خوان پر از طعام و نعمت. (آنندراج) (غیاث) : اذ قال الحواریون یا عیسی ابن مریم هل یستطیع ربک ان ینزل علینا مائده من السماء... (قرآن 112/5). این چنان زرین نمکدان بر بلورین مائده وان چنان چون بر غلاف زر سیمین گوشوار. منوچهری. پس گفت: ’... اللهم ربناانزل علینا مائده من السماء تکون لنا عیداً لاوّلنا...’، بارخدایا ما را از آسمان خوانی فرست. (قصص الانبیاء ص 206). نعمتی بهتر از آزادی نیست بر چنین مائده کفران چکنم. خاقانی. هرکجا جبریل سازد مائده زشت باشد میهمان دیو لعین. خاقانی. مائده از آسمان شد عائده چونکه گفت انزل علینا مائده. مولوی. مائده از آسمان درمی رسید بی شرا و بیع و بی گفت و شنید. مولوی. - مائدۀ خرگهی، نعیم بهشت. نعیم آسمانی. (برهان) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) : آنچه درین مائدۀ خرگهی است کاسۀ آلوده و خوان تهی است. نظامی. ، خوردنی و طعام. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). طعام. (اقرب الموارد) : پیش ما بینی کریمانی که گاه مائده ماکیان بر در کنند وگربه در زندان سرا. خاقانی. بهر خواص ترا مائدۀ خوش مذاق ساختم از جان پاک بنگر و درده صلا. خاقانی. کم خور خاقانیا مائدۀ دهر از آنک نیست ابا خوش گوار هست ترش میزبان. شعلۀ رأی تو باد عاقلۀ مهر و ماه فضلۀ خوان تو باد مائدۀ انس و جان. خاقانی. چو بر مائده دستها شد دراز دهان بر خورش راه بگشاد باز. نظامی. نبود آن دشنام او بی فایده نبود آن مهمانیش بی مائده. مولوی. دست طمع ز مائدۀ چرخ شسته ایم از جان سخت خود به شکم سنگ بسته ایم. صائب. ، دائره ای از زمین. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ج، مائدات و موائد. (اقرب الموارد). زمین دایر، ضد زمین بایر. (ناظم الاطباء) ، طعامی که از آسمان نازل شود. (از منتهی الارب). نعیم. نعمت. (از ناظم الاطباء)
از ’م ی د’، خوانی که بر وی طعام باشد. ج، مائدات و موائد. (ازاقرب الموارد) (ناظم الاطباء). خوان آراسته. (ترجمان القرآن). خوان آراسته به طعام، فاذا لم یکن علیه طعام فهی خوان. (منتهی الارب). خوان پر از طعام و نعمت. (آنندراج) (غیاث) : اذ قال الحواریون یا عیسی ابن مریم هل یستطیع ربک ان ینزل علینا مائده من السماء... (قرآن 112/5). این چنان زرین نمکدان بر بلورین مائده وان چنان چون بر غلاف زر سیمین گوشوار. منوچهری. پس گفت: ’... اللهم ربناانزل علینا مائده من السماء تکون لنا عیداً لاوّلنا...’، بارخدایا ما را از آسمان خوانی فرست. (قصص الانبیاء ص 206). نعمتی بهتر از آزادی نیست بر چنین مائده کفران چکنم. خاقانی. هرکجا جبریل سازد مائده زشت باشد میهمان دیو لعین. خاقانی. مائده از آسمان شد عائده چونکه گفت انزل علینا مائده. مولوی. مائده از آسمان درمی رسید بی شرا و بیع و بی گفت و شنید. مولوی. - مائدۀ خرگهی، نعیم بهشت. نعیم آسمانی. (برهان) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) : آنچه درین مائدۀ خرگهی است کاسۀ آلوده و خوان تهی است. نظامی. ، خوردنی و طعام. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). طعام. (اقرب الموارد) : پیش ما بینی کریمانی که گاه مائده ماکیان بر در کنند وگربه در زندان سرا. خاقانی. بهر خواص ترا مائدۀ خوش مذاق ساختم از جان پاک بنگر و درده صلا. خاقانی. کم خور خاقانیا مائدۀ دهر از آنک نیست ابا خوش گوار هست ترش میزبان. شعلۀ رأی تو باد عاقلۀ مهر و ماه فضلۀ خوان تو باد مائدۀ انس و جان. خاقانی. چو بر مائده دستها شد دراز دهان بر خورش راه بگشاد باز. نظامی. نبود آن دشنام او بی فایده نبود آن مهمانیش بی مائده. مولوی. دست طمع ز مائدۀ چرخ شسته ایم از جان سخت خود به شکم سنگ بسته ایم. صائب. ، دائره ای از زمین. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ج، مائدات و موائد. (اقرب الموارد). زمین دایر، ضد زمین بایر. (ناظم الاطباء) ، طعامی که از آسمان نازل شود. (از منتهی الارب). نعیم. نعمت. (از ناظم الاطباء)
ماهیت در فارسی چیشی چه چیزی اوچیزی اوجیز هرایند چیستی چیستی حقیقت ذات جمع ماهیات. توضیح چیزیست که در جواب ما حقیقیه (چیست) گفته شود و پرسش از گوهر اشیا است و بنابر این بر حقیقت شی وآنچه شیئیت شیّ بدان است اطلاق میگردد: حد درست آن بود که دلیلی کند بر ماهیت چیز و لیمت او... یاماهیت بسیط (بسیطه)، ماهیتی که از امور متخالف ترکیب نیافته باشد، قطب الدین گوید: ماهیت اگر ملتئم نباشد از اموری که متخالف باشند بحقیقت آنرا ماهیت بسیطه خوانند و الامرکبه. یا ماهیت بشرط شی. ماهیت مخلوط. یا ماهیت مجرد (مجرده)، ماهیت من حیث هی و لا بشرط است و آنرا ماهیت مرسله هم نامند. یا ماهیت مخلوط (مخلوطه)، همان ماهیت بشرط شی است که عبارت از ماهیت بلحاظ وجود و عوارض و حالات وجودی است. یاماهیت من حیث هی. عبارت از ماهیت باعتبار نفس و ذات خود است بدون لحاظ وجود خارجی یا ذهنی و بدون لحاظ عوارض وو حالات او مانند کثرت و وحدت و غیره
ماهیت در فارسی چیشی چه چیزی اوچیزی اوجیز هرایند چیستی چیستی حقیقت ذات جمع ماهیات. توضیح چیزیست که در جواب ما حقیقیه (چیست) گفته شود و پرسش از گوهر اشیا است و بنابر این بر حقیقت شی وآنچه شیئیت شیّ بدان است اطلاق میگردد: حد درست آن بود که دلیلی کند بر ماهیت چیز و لیمت او... یاماهیت بسیط (بسیطه)، ماهیتی که از امور متخالف ترکیب نیافته باشد، قطب الدین گوید: ماهیت اگر ملتئم نباشد از اموری که متخالف باشند بحقیقت آنرا ماهیت بسیطه خوانند و الامرکبه. یا ماهیت بشرط شی. ماهیت مخلوط. یا ماهیت مجرد (مجرده)، ماهیت من حیث هی و لا بشرط است و آنرا ماهیت مرسله هم نامند. یا ماهیت مخلوط (مخلوطه)، همان ماهیت بشرط شی است که عبارت از ماهیت بلحاظ وجود و عوارض و حالات وجودی است. یاماهیت من حیث هی. عبارت از ماهیت باعتبار نفس و ذات خود است بدون لحاظ وجود خارجی یا ذهنی و بدون لحاظ عوارض وو حالات او مانند کثرت و وحدت و غیره
ماضیه در فارسی: مونث ماضی: گذشته مونث ماضی: غرض ازاین مجموعه... بقای سیرت و سریرت او (پادشاه) و اسلاف ماضیه سلاطین آل سلجوق... یا سنوات ماضیه. سالهای گذشته. یا سنه ماضیه. سال گذشته
ماضیه در فارسی: مونث ماضی: گذشته مونث ماضی: غرض ازاین مجموعه... بقای سیرت و سریرت او (پادشاه) و اسلاف ماضیه سلاطین آل سلجوق... یا سنوات ماضیه. سالهای گذشته. یا سنه ماضیه. سال گذشته