جدول جو
جدول جو

معنی مائیه - جستجوی لغت در جدول جو

مائیه
(یَ / ئی یَ)
مائئه. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). رجوع به مائئه شود
لغت نامه دهخدا
مائیه
مائیت در فارس آبگینگی
تصویری از مائیه
تصویر مائیه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مائده
تصویر مائده
(دخترانه)
خوردنی، طعام، نام سوره ای در قرآن کریم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ماریه
تصویر ماریه
(دخترانه)
زن سپید و درخشان، نام یکی از همسران پیامبر (ص)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مائده
تصویر مائده
خوان به طعام آراسته، خوان، خوردنی، طعام، پنجمین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۱۷۶ آیه، العقود، منقذه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مالیه
تصویر مالیه
مربوط به مال، دارایی، امور مالی، کالا، مالیات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مائیت
تصویر مائیت
آبکی بودن
فرهنگ فارسی عمید
(هی یَ)
ماهیهالشی ٔ، حقیقت آن و این کلمه نسبت است به ماهو. ج، ماهیات. (از اقرب الموارد). و رجوع به ماهیت شود
لغت نامه دهخدا
(ی یَ)
نام سال نهم بعثت رسول صلوات اﷲ علیه از سیزده سال توقف آن حضرت در مکه
لغت نامه دهخدا
(یَ)
جای بلند گسترده. (آنندراج). جایگاه مرتفع منبسط. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ئی یَ)
تأنیث غائی.
- عله غائیه، علتی که معلول برای آن است و العله الغائیه عندالمتکلمین مایکون المعلول لاجلها. (تاج العروس). رجوع به علت غائی شود
لغت نامه دهخدا
(یَ)
مؤنث داء. زن بیمار. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ءِ دَ)
سورۀ پنجمین ازقرآن کریم، مدنیه، و آن صد و بیست آیت است، پس از نساء و پیش از انعام. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(ءِ ءَ)
گربه. مائیّه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مائیّه. (ناظم الاطباء). و رجوع به مائیه شود
لغت نامه دهخدا
شهری است از اعمال فارس از نواحی شیراز، (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(بَ هََ زَ دَ)
ماهیت. (ناظم الاطباء). سؤال از حقیقت شی ٔ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به ماهیت شود
لغت نامه دهخدا
(بَ تَ)
مائیه. روانی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و ازش (از انگور پرنیان و کلنجری) بسیار بتوان خورد بسبب مائیتی که در اوست. (چهارمقالۀ نظامی عروضی)، در صفت احجار کریمه بمعنی رونق. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : حجر یراد به عندالاطلاق جوهر کل جسم جماد سواء کانت فیه مائیه کالیاقوت او لا. (تذکرۀ داود ضریر انطاکی)
لغت نامه دهخدا
(ءِ لَ)
رجوع به مایله و مائل شود
لغت نامه دهخدا
(ءِ دَ)
از ’م ی د’، خوانی که بر وی طعام باشد. ج، مائدات و موائد. (ازاقرب الموارد) (ناظم الاطباء). خوان آراسته. (ترجمان القرآن). خوان آراسته به طعام، فاذا لم یکن علیه طعام فهی خوان. (منتهی الارب). خوان پر از طعام و نعمت. (آنندراج) (غیاث) : اذ قال الحواریون یا عیسی ابن مریم هل یستطیع ربک ان ینزل علینا مائده من السماء... (قرآن 112/5).
این چنان زرین نمکدان بر بلورین مائده
وان چنان چون بر غلاف زر سیمین گوشوار.
منوچهری.
پس گفت: ’... اللهم ربناانزل علینا مائده من السماء تکون لنا عیداً لاوّلنا...’، بارخدایا ما را از آسمان خوانی فرست. (قصص الانبیاء ص 206).
نعمتی بهتر از آزادی نیست
بر چنین مائده کفران چکنم.
خاقانی.
هرکجا جبریل سازد مائده
زشت باشد میهمان دیو لعین.
خاقانی.
مائده از آسمان شد عائده
چونکه گفت انزل علینا مائده.
مولوی.
مائده از آسمان درمی رسید
بی شرا و بیع و بی گفت و شنید.
مولوی.
- مائدۀ خرگهی، نعیم بهشت. نعیم آسمانی. (برهان) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) :
آنچه درین مائدۀ خرگهی است
کاسۀ آلوده و خوان تهی است.
نظامی.
، خوردنی و طعام. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). طعام. (اقرب الموارد) :
پیش ما بینی کریمانی که گاه مائده
ماکیان بر در کنند وگربه در زندان سرا.
خاقانی.
بهر خواص ترا مائدۀ خوش مذاق
ساختم از جان پاک بنگر و درده صلا.
خاقانی.
کم خور خاقانیا مائدۀ دهر از آنک
نیست ابا خوش گوار هست ترش میزبان.
شعلۀ رأی تو باد عاقلۀ مهر و ماه
فضلۀ خوان تو باد مائدۀ انس و جان.
خاقانی.
چو بر مائده دستها شد دراز
دهان بر خورش راه بگشاد باز.
نظامی.
نبود آن دشنام او بی فایده
نبود آن مهمانیش بی مائده.
مولوی.
دست طمع ز مائدۀ چرخ شسته ایم
از جان سخت خود به شکم سنگ بسته ایم.
صائب.
، دائره ای از زمین. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ج، مائدات و موائد. (اقرب الموارد). زمین دایر، ضد زمین بایر. (ناظم الاطباء) ، طعامی که از آسمان نازل شود. (از منتهی الارب). نعیم. نعمت. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ کَ کَ دَ)
چرائی
لغت نامه دهخدا
(مِئین)
به معنی صدها. این جمع مائه است به حذف تای فوقانی. (غیاث) (آنندراج). و رجوع به مئین شود
لغت نامه دهخدا
ماهیت در فارسی چیشی چه چیزی اوچیزی اوجیز هرایند چیستی چیستی حقیقت ذات جمع ماهیات. توضیح چیزیست که در جواب ما حقیقیه (چیست) گفته شود و پرسش از گوهر اشیا است و بنابر این بر حقیقت شی وآنچه شیئیت شیّ بدان است اطلاق میگردد: حد درست آن بود که دلیلی کند بر ماهیت چیز و لیمت او... یاماهیت بسیط (بسیطه)، ماهیتی که از امور متخالف ترکیب نیافته باشد، قطب الدین گوید: ماهیت اگر ملتئم نباشد از اموری که متخالف باشند بحقیقت آنرا ماهیت بسیطه خوانند و الامرکبه. یا ماهیت بشرط شی. ماهیت مخلوط. یا ماهیت مجرد (مجرده)، ماهیت من حیث هی و لا بشرط است و آنرا ماهیت مرسله هم نامند. یا ماهیت مخلوط (مخلوطه)، همان ماهیت بشرط شی است که عبارت از ماهیت بلحاظ وجود و عوارض و حالات وجودی است. یاماهیت من حیث هی. عبارت از ماهیت باعتبار نفس و ذات خود است بدون لحاظ وجود خارجی یا ذهنی و بدون لحاظ عوارض وو حالات او مانند کثرت و وحدت و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مائیت
تصویر مائیت
ماهیت، حقیقت شیئی
فرهنگ لغت هوشیار
مادیت در فارسی پارسی تازی گشته ماتکیک، ماتک گروی لاتینی تازی گشته گیاه برهوه (برهوه صابون) مونث مادی: امورمادیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماذیه
تصویر ماذیه
می گوارا، زره سپید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماشیه
تصویر ماشیه
ستور چهار پا، پر فرزند
فرهنگ لغت هوشیار
ماضیه در فارسی: مونث ماضی: گذشته مونث ماضی: غرض ازاین مجموعه... بقای سیرت و سریرت او (پادشاه) و اسلاف ماضیه سلاطین آل سلجوق... یا سنوات ماضیه. سالهای گذشته. یا سنه ماضیه. سال گذشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مافیه
تصویر مافیه
آن چه در اوست آن چه درآن است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماویه
تصویر ماویه
آینه، شیرابه گیاهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مالیه
تصویر مالیه
پول و وجه نقد، دولت و ثروت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماریه
تصویر ماریه
زن سپید درخشان رنگ تابان بدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مازیه
تصویر مازیه
برتری فزونی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فائیه
تصویر فائیه
جای بلند و گسترده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مائده
تصویر مائده
خوردنی، طعام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مالیه
تصویر مالیه
((یِّ))
مؤنث مالی، وجه نقد و املاک و مستغلات
فرهنگ فارسی معین