- مائه
- صد جمع مئات. مئون مئین. توضیح مائه باید نوشت کما فی اللسان و شرح الشافیه للرضی و جمع الجوامع 239- 238: 3) ولی در رسم الخط عربی مئه نیز متداول است، قرن سده: مائه هیجدهم میلادی
معنی مائه - جستجوی لغت در جدول جو
- مائه ((مِ اَ))
- عدد صد، جمع مئات و مآت
- مائه
- صد، سده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مایه
ماده، باعث، موجب
مونث
متکبر، لاف زن، سرگشته، حیران، متحیر، شوریده عقل
رشک برنده، تیزبین
مربوط به ماء، کنایه از فصیح
ماده (سگ یا خر) مثلاً ماچه خر، ماچه سگ
جنسی از جانوران که می تواند بچه بزاید یا تخم بگذارد
شن نرم که درشتی دانه هایش از چند میلی متر بیشتر نباشد
مایه و اصل هر چیز، اصل چیزی، آنچه قوام چیزی به آن است، در علم فیزیک چیزی که جرم دارد، فضا را اشغال می کند و به صورت جامد، مایع یا گاز است
آسیبدیده آگفته (آفت دیده)
مایه مایه آنچه بدو (بدان) است. یا مابه الاحتیاج. آنچه که مورد احتیاج است. یا مابه الاختلاف. آنچه که مورد اختلاف است مایه گفتگو مایه کشمکش یا ما به الاشتراک. آنچه در یمان افراد یک نوع یا انواع یک جنس مشترک باشد مقابل ما به الامتیاز و آن کلیی است که همه افراد آن کلی در آن با هم اشتراک داشته باشمد. یا ما به التعهد. مال یا عملی که کسی تعهد اجرای آن را کرده آنچه درباره آن تعهد صورت گرفته. یا مابه النزاع. آنچه که مورد نزاع است مایه کشمکش
ستون فقرات
ابزاری که بنایان بدان گل بمالند و دیوار خانه را سفید کنند
اثاثه خانه اثاث البیت: بدانش بیلفنج نیکی کزین جا نیایند با تو نه خانه نه مانه. (ناصر خسرو. 382)
مقابل نر، ماده
آلتی است آهنی، آهنگران آهنی را که گرم بدان میگیرند و گاهی چیز محکم را بدان به زور کشند، و آهنی را نیز گویند که فتیله تفنگ را در آن محکم کنند و آتش بر تفنگ زنند
سنگ ریزه خردتر از شن، شن بسیار ریز ناآمیخته با خاک
جانوری که فرزند آورد یا تخم کند، انثی
مائیت در فارس آبگینگی
آبگین
گراینده بچیزی میل کننده راغب شایق: خری چند مایل به جلهای رنگین ددی چند راغب به آفت رسانی. (وحشی. چا. امیر کبیر 269)، خمیده برگردیده، نزدیک به متمایل به: کتی قهوه یی وشلواری زرد رنگ مایل بسبز پوشیده بود
خوردنی، طعام
گیج در یازده، کج خم
کسی که نزدیک به مردن است
بنیاد هر چیز را گویند، اصل و ماده هر چیز را گویند، شیئی مادی
((لِ))
فرهنگ فارسی معین
افزاری که بنایان و گلکاران با آن کاهگل و گچ و آهن را بر دیوار و غیره مالند و آن را انواع است، تخته ای که برزیگران بر زمین شیار کرده کشند تا کلوخ های آن را نرم کنند و زمین را هموار سازند، افزاری که جولاهگان از خس مانند جاروب و لیف