جدول جو
جدول جو

معنی مائئه - جستجوی لغت در جدول جو

مائئه
(ءِ ءَ)
گربه. مائیّه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مائیّه. (ناظم الاطباء). و رجوع به مائیه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مائده
تصویر مائده
(دخترانه)
خوردنی، طعام، نام سوره ای در قرآن کریم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مائده
تصویر مائده
خوان به طعام آراسته، خوان، خوردنی، طعام، پنجمین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۱۷۶ آیه، العقود، منقذه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مائه
تصویر مائه
صد، سده
فرهنگ فارسی عمید
(یَ / ئی یَ)
مائئه. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). رجوع به مائئه شود
لغت نامه دهخدا
(ءِ لَ)
رجوع به مایله و مائل شود
لغت نامه دهخدا
(ءِ دَ)
از ’م ی د’، خوانی که بر وی طعام باشد. ج، مائدات و موائد. (ازاقرب الموارد) (ناظم الاطباء). خوان آراسته. (ترجمان القرآن). خوان آراسته به طعام، فاذا لم یکن علیه طعام فهی خوان. (منتهی الارب). خوان پر از طعام و نعمت. (آنندراج) (غیاث) : اذ قال الحواریون یا عیسی ابن مریم هل یستطیع ربک ان ینزل علینا مائده من السماء... (قرآن 112/5).
این چنان زرین نمکدان بر بلورین مائده
وان چنان چون بر غلاف زر سیمین گوشوار.
منوچهری.
پس گفت: ’... اللهم ربناانزل علینا مائده من السماء تکون لنا عیداً لاوّلنا...’، بارخدایا ما را از آسمان خوانی فرست. (قصص الانبیاء ص 206).
نعمتی بهتر از آزادی نیست
بر چنین مائده کفران چکنم.
خاقانی.
هرکجا جبریل سازد مائده
زشت باشد میهمان دیو لعین.
خاقانی.
مائده از آسمان شد عائده
چونکه گفت انزل علینا مائده.
مولوی.
مائده از آسمان درمی رسید
بی شرا و بیع و بی گفت و شنید.
مولوی.
- مائدۀ خرگهی، نعیم بهشت. نعیم آسمانی. (برهان) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) :
آنچه درین مائدۀ خرگهی است
کاسۀ آلوده و خوان تهی است.
نظامی.
، خوردنی و طعام. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). طعام. (اقرب الموارد) :
پیش ما بینی کریمانی که گاه مائده
ماکیان بر در کنند وگربه در زندان سرا.
خاقانی.
بهر خواص ترا مائدۀ خوش مذاق
ساختم از جان پاک بنگر و درده صلا.
خاقانی.
کم خور خاقانیا مائدۀ دهر از آنک
نیست ابا خوش گوار هست ترش میزبان.
شعلۀ رأی تو باد عاقلۀ مهر و ماه
فضلۀ خوان تو باد مائدۀ انس و جان.
خاقانی.
چو بر مائده دستها شد دراز
دهان بر خورش راه بگشاد باز.
نظامی.
نبود آن دشنام او بی فایده
نبود آن مهمانیش بی مائده.
مولوی.
دست طمع ز مائدۀ چرخ شسته ایم
از جان سخت خود به شکم سنگ بسته ایم.
صائب.
، دائره ای از زمین. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ج، مائدات و موائد. (اقرب الموارد). زمین دایر، ضد زمین بایر. (ناظم الاطباء) ، طعامی که از آسمان نازل شود. (از منتهی الارب). نعیم. نعمت. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(ءِ دَ)
سورۀ پنجمین ازقرآن کریم، مدنیه، و آن صد و بیست آیت است، پس از نساء و پیش از انعام. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مِ ءَ)
صد. ده تا ده. (از اقرب الموارد). علامه قزوینی آرد: ’مائه’ باید نوشت کما فی اللسان و... نه ’مایه’... (یادداشتهای قزوینی ج 7 ص 32 و 33). به معنی صد و اصل آن ’مأی’ است و ’هاء’ عوض از ’یاء’ می باشد. (آنندراج). صد. (ترجمان القرآن). و رجوع به مادۀ قبل و بعد شود.
- مائه آلاف، صدهزار. یک لک. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
، قرن. صده. سده: مائۀ هجدهم میلادی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مائیه
تصویر مائیه
مائیت در فارس آبگینگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مائده
تصویر مائده
خوردنی، طعام
فرهنگ لغت هوشیار
صد جمع مئات. مئون مئین. توضیح مائه باید نوشت کما فی اللسان و شرح الشافیه للرضی و جمع الجوامع 239- 238: 3) ولی در رسم الخط عربی مئه نیز متداول است، قرن سده: مائه هیجدهم میلادی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مائه
تصویر مائه
((مِ اَ))
عدد صد، جمع مئات و مآت
فرهنگ فارسی معین
خوراک، طعام، غذا، خوراکی، خوردنی، خوان، سفره، ادیم
فرهنگ واژه مترادف متضاد
قرن، سده
متضاد: دهه، هزاره
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مایه ی پنیر که از شکم بره گیرند
فرهنگ گویش مازندرانی