جدول جو
جدول جو

معنی مئکال - جستجوی لغت در جدول جو

مئکال
(مِءْ)
آلت خوردن مانند چمچه و جز آن. (منتهی الارب). ابزاری که بدان غذا خورند مانند چمچه و جز آن. (ناظم الاطباء). ملعقه. ج، مآکیل. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ)
رجوع به ایکال شود
لغت نامه دهخدا
(مِ)
زن گم کرده فرزند. ج، مثاکیل. (منتهی الارب). مادر گم کرده فرزند. (ناظم الاطباء). زن بسیار فرزندگم کرده. ج، مثاکیل. (ازاقرب الموارد). و رجوع به مثکل و مثکله شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان دیلمان بخش سیاهکل دیلمان شهرستان لاهیجان واقع در 7هزارگزی خاور دیلمان با 392 تن سکنه، آب آن از چشمه سار و راه آن مالرو است، زیارتگاهی دارد که بنای آن قدیمی است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
پیه و گویند ما بها مکال، ای شحم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ظَ ءَ)
پیمودن پیمانه. (تاج المصادر بیهقی). پیمودن و سنجیدن. (آنندراج). کیل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). و رجوع به کیل شود
لغت نامه دهخدا
(مِ)
جمع واژۀ مأله. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به مأله شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مثکال
تصویر مثکال
مثکل: زن بی فرزند زن فرزند مرده
فرهنگ لغت هوشیار
مرحله ای از رشد شالی در خزانه که دانه ی آن سبز شود
فرهنگ گویش مازندرانی