جدول جو
جدول جو

معنی مئخار - جستجوی لغت در جدول جو

مئخار
(مِءْ)
بسیار درنگ کننده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، درخت خرما که باقی ماند ثمر آن تا آخر سرما و آخر ایام درو آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : نخله مئخار، درخت خرما که بار آن تا آخر زمستان باقی ماند و گویند تا آخر چیدن آن. ج، مآخیر. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مِءْ)
گرهی که در سر دم ملخ است. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). گرهی که چون دو چنگال در سر دم ملخ است و آن دو رامئشاران گویند. (از ذیل اقرب الموارد) ، اره. ج، مآشیر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). لغتی است در منشار. (از اقرب الموارد). اره. دست اره. منشار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مِءْ)
مئزر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (اقرب الموارد). رجوع به مئزر شود
لغت نامه دهخدا
(مِءْ)
سوزن دان. مئبر. (از اقرب الموارد). و رجوع به مئبر شود
لغت نامه دهخدا
(مِ)
امراءه منخار، زن که از بینی بانگ بسیار کند وقت جماع گویا دیوانه است. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
ممأره. دشمنی کردن و تباهی انداختن و فتنه انگیختن میان مردم، فخر کردن، برابری نمودن با کسی در کاری. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا