ابک مئبک، فربه. (منتهی الارب) ، ابک مئبک، گول و در حق احمق گویند: انه لعفک ابک و معفک مئبک. (منتهی الارب). عفک ابک و معفک مئبک، یعنی احمق. (از اقرب الموارد)
ابک مئبک، فربه. (منتهی الارب) ، ابک مئبک، گول و در حق احمق گویند: انه لعفک ابک و معفک مئبک. (منتهی الارب). عفک ابک و معفک مئبک، یعنی احمق. (از اقرب الموارد)
مرغول موی. محبک الشعر، مرغوله موی. و در حدیث در صفت دجال است که او محبک الشعر بود یا سری حبک داشت یعنی مرغول بود. (از منتهی الارب) ، گلیم مخطط. (ناظم الاطباء). کساء محبک، ای مخطط. (منتهی الارب)
مرغول موی. محبک الشعر، مرغوله موی. و در حدیث در صفت دجال است که او محبک الشعر بود یا سری حُبُک داشت یعنی مرغول بود. (از منتهی الارب) ، گلیم مخطط. (ناظم الاطباء). کساء محبک، ای مخطط. (منتهی الارب)
به زبان شیرازی نام حیوانی است کوچک به قدر باقلی با پر و پایهای بسیار به قدر سوزنی. در زیر خمها و زمینهای نمناک متکون شود و در اصفهان عوام آن را خرک خدا گویند و در هند سروالی و به عربی حمارقبان گویند. (انجمن آرای ناصری) (آنندراج). خرخدا. خرخاکی. و رجوع به حمارقبان شود
به زبان شیرازی نام حیوانی است کوچک به قدر باقلی با پر و پایهای بسیار به قدر سوزنی. در زیر خمها و زمینهای نمناک متکون شود و در اصفهان عوام آن را خرک خدا گویند و در هند سروالی و به عربی حمارقبان گویند. (انجمن آرای ناصری) (آنندراج). خرخدا. خرخاکی. و رجوع به حمارقبان شود
گیاهی را گویند که از آن جاروب سازند. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). به این صورت در کتب طب یافته نشد. ظاهراً مصحف ’منبل’ است. در رشیدی آمده: ’منبل دار و بالفتح نام گیاهی است که بجهت به شدن جراحتها و زخمهای تازه به کار برند. مولوی گوید: ’داروی منبل بنه بر پشت ریش. ’. و ممکن است که جملۀ ’از آن جاروب سازند’ در متن تصحیف ’از آن داروی سازند’ باشد. (حاشیۀ برهان چ معین)
گیاهی را گویند که از آن جاروب سازند. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). به این صورت در کتب طب یافته نشد. ظاهراً مصحف ’منبل’ است. در رشیدی آمده: ’منبل دار و بالفتح نام گیاهی است که بجهت به شدن جراحتها و زخمهای تازه به کار برند. مولوی گوید: ’داروی منبل بنه بر پشت ریش. ’. و ممکن است که جملۀ ’از آن جاروب سازند’ در متن تصحیف ’از آن داروی سازند’ باشد. (حاشیۀ برهان چ معین)
هر چیز درهم آمده و درهم آمیخته شده، سوراخ سوراخ، غلبه کن، با شبکه، چشمه چشمه تنیده روزنداری توری دارای شبکه (مانند پنجره) سوراخ سوراخ: خورشید از رویش خجل گردون مشبک همچو دل... (دیوان کبیر)
هر چیز درهم آمده و درهم آمیخته شده، سوراخ سوراخ، غلبه کن، با شبکه، چشمه چشمه تنیده روزنداری توری دارای شبکه (مانند پنجره) سوراخ سوراخ: خورشید از رویش خجل گردون مشبک همچو دل... (دیوان کبیر)