معنی مآمیر - جستجوی لغت در جدول جو

لغت نامه دهخدا

(تَ)

جمع واژۀ تأمور. (اقرب الموارد). رجوع به تامور و تأمور شود، جمع واژۀ تؤمور. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به تؤمور شود

(مَ)

جمع واژۀ مئشار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به مئشار شود

(مَ)

جمع واژۀ مأدور. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به مأدور شود

(مَ)

جمع واژۀ مؤخّر. (ناظم الاطباء).
- مآخیرالشی ٔ، پسین و آخرین جزو از چیزی. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)

(مَ)

نرۀ سخت و درشت. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به متمئرّ شود

(مَ مِ)

جمع واژۀ مؤتمر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به مؤتمر و مآمیر شود

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما