جدول جو
جدول جو

معنی مآدیر - جستجوی لغت در جدول جو

مآدیر
(مَ)
جمع واژۀ مأدور. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به مأدور شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مدیر
تصویر مدیر
کسی که کاری را اداره کند، اداره کننده، گرداننده، توانا، لایق
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
جمع واژۀ مؤتمر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به مؤتمر و مآمر شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مئشار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به مئشار شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مؤخّر. (ناظم الاطباء).
- مآخیرالشی ٔ، پسین و آخرین جزو از چیزی. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
از ’د و ر’، گرداننده. آنکه می گرداند. دوردهنده. (یادداشت مؤلف). نعت فاعلی است از اداره. رجوع به اداره شود، در تداول، اداره کننده. کسی که کاری را اداره می کند. مباشر. رئیس. (از ناظم الاطباء). سرکار. کارگردان. (یادداشت مؤلف). اداره کننده کاری یا مؤسسه ای. (فرهنگ فارسی معین) ، کسی را گویند که اسناد رسمی و قباله را در محکمۀ قاضی اداره می کند. (از الانساب سمعانی) ، در هیأت، فلک خارج المرکز عطارد را مدیر گویند. رجوع به فلک شود.
- مدیر بیوتات، عریف.
- مدیر پست، مدیر پستخانه. که تصدی دفتر پست را به عهده دارد.
- مدیر تشریفات، رئیس تشریفات. رجوع به تشریفات شود.
- مدیر تعزیه، مدیر شبیه. تعزیه گردان.
- مدیر دبستان، متصدی و مسئول دبستان.
- مدیر دبیرستان، رئیس دبیرستان.
- مدیر دفتر،متصدی دایرۀ دفتر در اداره ها و مؤسسه ها. رئیس دبیرخانه.
- مدیر روزنامه، مدیر مجله. مدیر مسئول. که مسئولیت مندرجات روزنامه یا مجله با اوست.
- مدیر شبیه، شبیه گردان.
- مدیر ضرابخانه، امین الضرب. (یادداشت مؤلف).
- مدیر مجلس دارالشوری، رئیس مجلس. (مرآهالبلدان ج 1 ضمیمۀ ص 5).
- مدیر مجله. رجوع به مدیر روزنامه در سطور بالا شود.
- مدیر مدرسه، مدیر دبستان یا دبیرستان. که مسئولیت ادارۀ مدرسه بعهدۀاوست
لغت نامه دهخدا
تصویری از مدیر
تصویر مدیر
گرداننده، دور دهنده، اداره کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدیر
تصویر مدیر
((مُ))
مدیر اداره کننده
مدیرعامل: مدیری که از طرف هیئت مدیره برای اداره امور جاری شرکت تعیین می شود
مدیرکل: مدیری که امور یک اداره کل در یک وزارتخانه یا مؤسسه بزرگ به عهده اوست
مدیر مسئول: کسی که در مورد شغل یا فعالیت معینی مسئول پاسخگویی نزد نهادهای نظارتی است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مدیر
تصویر مدیر
گرداننده، راه بر
فرهنگ واژه فارسی سره
اداره کننده، گرداننده، رئیس، سرپرست، مسئول، باکیاست، سیاس، سیاستمدار، شایسته، کاردان، مدبر
متضاد: بی کیاست
فرهنگ واژه مترادف متضاد
شما مدیر هستید: خبرهای خوش و مهم
شما را مدیر صدا می کنند: در یک محکمه یا معامله برنده می شوید.
شما مدیر یک شرکت هستید: شادی و منفعت
شما از مقام مدیریت استعفا می دهید: خجالت و آبروریزی. کتاب سرزمین رویاها
فرهنگ جامع تعبیر خواب
تصویری از مدیر
تصویر مدیر
مديرٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از مدیر
تصویر مدیر
Administrator, Director, Manager
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مدیر
تصویر مدیر
administrateur, directeur, gestionnaire
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تنومند، پر زور، کارگر روزمزد، کارگری که در ازای خرج شکم
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از مدیر
تصویر مدیر
管理员 , 经理
دیکشنری فارسی به چینی
مدیر
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از مدیر
تصویر مدیر
منتظم , مدیر , مینیجر
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از مدیر
تصویر مدیر
ผู้ดูแล , ผู้กำกับ , ผู้จัดการ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از مدیر
تصویر مدیر
msimamizi, mkurugenzi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از مدیر
تصویر مدیر
מנהל , מְנַהֵל
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از مدیر
تصویر مدیر
管理者 , 監督 , マネージャー
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از مدیر
تصویر مدیر
Verwalter, Direktor, Manager
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مدیر
تصویر مدیر
administrator, dyrektor, menedżer
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مدیر
تصویر مدیر
yönetici, yönetmen
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از مدیر
تصویر مدیر
administrator, direktur, manajer
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از مدیر
تصویر مدیر
প্রশাসক , পরিচালক , ব্যবস্থাপক
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از مدیر
تصویر مدیر
प्रशासक , निर्देशक , प्रबंधक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مدیر
تصویر مدیر
amministratore, direttore, manager
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مدیر
تصویر مدیر
administrador, diretor, gerente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مدیر
تصویر مدیر
administrador, director, gerente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مدیر
تصویر مدیر
beheerder, directeur, manager
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مدیر
تصویر مدیر
адміністратор , директор , менеджер
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مدیر
تصویر مدیر
администратор , директор , менеджер
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مدیر
تصویر مدیر
관리자 , 감독 , 관리자
دیکشنری فارسی به کره ای