جدول جو
جدول جو

معنی لیگری - جستجوی لغت در جدول جو

لیگری
(گُ)
سن آلفونس دو. مرد مذهبی ناپلی، مولد ماریانلا (1696-1787 میلادی). ذکران او دوم اوت است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دیگری
تصویر دیگری
کس دیگر، شخص دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لنگری
تصویر لنگری
بشقاب چینی بسیار بزرگ، کنایه از سنگین
فرهنگ فارسی عمید
نام ناحیه ای در شمال ایتالیا، کنار خلیج ژن
لغت نامه دهخدا
(لَگَ)
بشقاب مانند بسیار بزرگ که در آن پلاو کنندو آن نسبت به لنگر صوفیان و فتیان است که این ظرف در آنجا به کار برده میشد. نوعی از طشت بزرگ. (غیاث). بشقابی سخت بزرگ. لگن مانندی بزرگ برای غذاخوری. صحن. بشقاب گونه ای بسیار بزرگ با لبۀ پهن که در لنگرهادر آن طعام کشیدندی خوردن صوفیان را. ظرف بزرگ برای کشیدن پلو، شاید معمول لنگرهای درویشان بوده است. قسمی دوری بزرگ. دوری بسیار بزرگ لب تخت. ظرف غذا که از قاب بزرگتر باشد. دوری های بسیار بزرگ با لبه های پهن: دوهزار چینی دیگر از لنگری و کاسه های کلان و خمره های چینی کلان و خرد. (تاریخ بیهقی ص 425).
منشین به بحر سفرۀ شاهان که اندر او
گرداب شاه کاسه و طوفان لنگری.
محسن تأثیر (از آنندراج).
- امثال:
وقتی که نیست کو اشتها وقتی که هست دو لنگری
لغت نامه دهخدا
(گَ)
خراج و مالیات اشجار و مانند آن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
غیر. مقابل خود. آنکه جز تو یا او و یا من است. کسی یا چیزی جزاین. جز ما. جز او. جز شما. جز ایشان. غیر ایشان. (یادداشت مرحوم دهخدا). کس دیگر. (ناظم الاطباء). شخص دیگر یا چیزی جز آنچه من و شما میدانیم:
بتو بیش از تو گر زری دادند
دانکه از بهر دیگری دادند.
اوحدی.
خدا را داد من بستان از او ای شحنۀ مجلس
که می با دیگری خورده ست و با من سرگران دارد.
حافظ.
گر دیگری بشیوۀ حافظ زدی رقم
مقبول طبع شاه هنرپرور آمدی.
حافظ.
گر پنج نوبتت بدر قصر میزنند
نوبت به دیگری بگذاری و بگذری.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(بِ)
پیترو. نقاش و رسام ایتالیائی، مولد پادو (1605-1687)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گلیگری
تصویر گلیگری
گلکاری، بنایی: و انواع حرف صناعات از گلیگری و آهنگری و درود گری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیگری
تصویر دیگری
جز ما، جز این، جز ایشان، غیر ایشان
فرهنگ لغت هوشیار
عنوانی است تحقیر آمیز و دشنام گونه که به فاحشه های زشت و پست دهند و گاه نیز برای تحقیر فواحش خوش سر و وضع اطلاق کنند، پست و پلید (به زنان اطلاق کنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیدری
تصویر لیدری
قیادت رهبری پیشوایی: لیدری حزب... بالله بود. رهبری پیشوایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لنگری
تصویر لنگری
((لَ گَ))
قاب بزرگ غذاخوری با سرپوش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دیگری
تصویر دیگری
الآخر
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از دیگری
تصویر دیگری
Otherness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دیگری
تصویر دیگری
altérité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از دیگری
تصویر دیگری
alteridad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از دیگری
تصویر دیگری
ความเป็นอื่น
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از دیگری
تصویر دیگری
Andersartigkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دیگری
تصویر دیگری
іншість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دیگری
تصویر دیگری
inność
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دیگری
تصویر دیگری
他性
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از دیگری
تصویر دیگری
alteridade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دیگری
تصویر دیگری
غیرت
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از دیگری
تصویر دیگری
ভিন্নতা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از دیگری
تصویر دیگری
utofauti
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از دیگری
تصویر دیگری
alterità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از دیگری
تصویر دیگری
başkalık
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از دیگری
تصویر دیگری
타자성
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از دیگری
تصویر دیگری
他者性
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از دیگری
تصویر دیگری
инаковость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دیگری
تصویر دیگری
अन्यता
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از دیگری
تصویر دیگری
keberbedaan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از دیگری
تصویر دیگری
andersheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از دیگری
تصویر دیگری
אַחֶרֶת
دیکشنری فارسی به عبری