جدول جو
جدول جو

معنی لیچار - جستجوی لغت در جدول جو

لیچار
سخنان بیهوده، درهم و نامربوط، مربا
تصویری از لیچار
تصویر لیچار
فرهنگ فارسی عمید
لیچار
ریچار که مطلق مربا باشد عموماً و مربائی را که از دوشاب سازند خصوصاً و آنچه از شیر و دوغ و ماست بپزند به هر نحو که باشد، (برهان)، لیچال:
یکی غرم بریان و نان از برش
نمکدان لیچار گرد اندرش،
فردوسی،
ترش دیدم جهانی رامن از ترس
از آن دوشاب چون لیچار گشتم،
مولوی
لغت نامه دهخدا
لیچار
گفتار بیهوده و گاهی مضحک و گاهی هرزه
تصویری از لیچار
تصویر لیچار
فرهنگ لغت هوشیار
لیچار
سخنان بیهوده وبی معنی، مربا. ریچار، ریچال، لیچال نیز گفته می شود
لیچار بار کسی کردن: کنایه از سخن درشت یا متلک نیش دار به کسی گفتن
تصویری از لیچار
تصویر لیچار
فرهنگ فارسی معین
لیچار
مزخرف
تصویری از لیچار
تصویر لیچار
فرهنگ واژه فارسی سره
لیچار
مزخرف، مهمل، ناپسند، ناروا، یاوه، مربا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
لیچار
یاوه، لغز
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ریچار
تصویر ریچار
لیچار، مربا، ترشی، برای مثال یکی مرغ بریان و نان از برش / نمکدان و ریچار گرد اندرش (فردوسی - ۲/۲۹)
ریچار بافتن: کنایه از سخنان مهمل و نامربوط گفتن، ریچال گفتن
فرهنگ فارسی عمید
(نُ / نِ / نَ دَ)
در تداول عوام و زنان، گفتارهای بیهوده و بی معنی و هم کمی بی سامان گفتن. بی معنی گفتن. چرند و مهمل گفتن. بد و بیراه گفتن
لغت نامه دهخدا
(خَ بَ پَ)
لیچارگوی، که سخنان بیهوده و یاوه و بی معنی گوید، هرزه گو
لغت نامه دهخدا
عمل لیچارگو، یاوه گوئی، هرزه گوئی
لغت نامه دهخدا
دهی جزء دهستان مرکزی بخش لشت نشا شهرستان رشت واقع در سه هزارگزی شمال خاوری لشت نشا، جلگه، معتدل، مرطوب و مالاریائی، دارای 1950 تن سکنه، آب آن از توشاجوب سفیدرود و استخر، محصول آنجا برنج، ابریشم، کنف و صیفی، شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است و بنای بقعۀ سیدمحمود قدمتی دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
ریچار، لیچار، مربای دوشابی و آنچه از شیر و دوغ و ماست پزند، (برهان)
لغت نامه دهخدا
نام دماغه ای در انتهای جنوب غربی انگلستان
لغت نامه دهخدا
مرکّب از: لا + چار، ناچار
لغت نامه دهخدا
ریچال، (فرهنگ جهانگیری)، طعامی است که از جغرات پزند به هر رنگ که خواهند، (شرفنامۀ منیری)، مربا، (ناظم الاطباء) (ازبرهان)، مربا، بوارد، (یادداشت مؤلف) :
یکی غرم بریان و نان از برش
نمکدان و ریچار گرد اندرش،
فردوسی،
بواسطۀ جریان بر آتش دوشابی شیرین بدست آوردند ... و از سرکۀ ترش ریچارها پرداختند، (راحهالصدور راوندی)،
ز ریچارها آنچه باشد عزیز
ترنج و به و نار و نارنج نیز،
نظامی،
مصوص سرایی و ریچار نغز
ز بادام و پسته برآورده مغز،
نظامی،
و سردخانه ها از شیرینی های گوناگون و ... و ریچارهای لطیف، (ترجمه محاسن اصفهان ص 64)،
به یمینت چه بود کشکنه و بورانی
به یسارت چه بود نان و پنیر و ریچار،
بسحاق اطعمه،
، مربایی که از دوشاب پزند، (از برهان) (از آنندراج) (ناظم الاطباء)، ترشی که افکنند چون هفته بیجار، زالک، خیار ترش، ترشی انبه و چتلانقوس، و معرب آن ریصار است و تازیان جمع آن را رواصیر آرند، (یادداشت مؤلف)، آچار، (از غیاث اللغات) (از انجمن آرا)، هر چیز که از شیر گوسپند پزند برهر نحو که باشد، (از برهان) (ناظم الاطباء)، پنیری باشد نرم مانند کشت که شیرتازه در آن ریزند و سیاهدانه و دیگر ادویۀگرم در آن کنند و نان خورش سازند و در فارس متعارف است، (از آنندراج) (از انجمن آرا) :
شود بغداد طبع من خراب از بوی داروها
چو پیر کازرونی شیر در ریچار می ریزد،
بسحاق اطعمه (از آنندراج)،
، هر سخن درهم و برهمی که کلمات آن به هم مربوط نباشد، (ناظم الاطباء)، در شیرازهرکس سخنان درهم و برهم می گوید که با یکدیگر همجنس نباشد، گویند ریچار می گوید و آن را ریچاله نیز می گویند، (آنندراج) (از انجمن آرا)، هرسخن درهم و برهم، کلام نامربوط، لیچار، ریچال، (فرهنگ فارسی معین)، رجوع به ریچال شود
لغت نامه دهخدا
دهی جزء دهستان لیسار و هره دشت بخش مرکزی شهرستان طوالش واقع در 18هزارگزی شمال هشتپر، بین شوسۀ انزلی به آستارا و دریا، جلگه، معتدل و مرطوب، دارای 894 تن سکنه، آب آن از رود خانه هره دشت و چشمه، محصول عمده آنجا غلات، برنج، لبنیات و مرکبات، شغل اهالی زراعت و گله داری است، دبستان و شعبه شیلات، پاسگاه ژاندارمری و یکصد باب دکان دارد و در تابستان اغلب سکنه آن به سردسیر میروند، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لیچارگو
تصویر لیچارگو
گوینده سخنان بیهوده مهمل
فرهنگ لغت هوشیار
مربا (عموما)، مربایی که از دوشاب سازند (خصوصا)، آنچه که از شیر ودوغ و ماست پزند: یکی غرم بریان و نان از برش نمکدان لیچار گرد اندرش. (شا. لغ)، سخن ناروا و ناپسند که باشخاص گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریچار
تصویر ریچار
سخنان بیهوده و در هم و نامربوط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیچار گفتن
تصویر لیچار گفتن
سخن ناروا و ناپسند باشخاص گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یلچار
تصویر یلچار
ترکی جانباز کسی که برای پول نمی جنگد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیچار گویی
تصویر لیچار گویی
سخنان ناروا و ناپسند باشخاص گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیچار بار کردن
تصویر لیچار بار کردن
کنایه از سخن درشت یا متلک نیش دار به کسی گفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ریچار
تصویر ریچار
مربا، هر خوراکی که از چند چیز سازند
فرهنگ فارسی معین
یاوه، حرف مفت، هوای همیشه بارانی و زمین گل آلود
فرهنگ گویش مازندرانی
متلک، سخن یاوه
فرهنگ گویش مازندرانی
پرچین کوتاه که برای هدایت پرنده به سمت تله در زمین کاشته
فرهنگ گویش مازندرانی