جدول جو
جدول جو

معنی لیویجان - جستجوی لغت در جدول جو

لیویجان
دهی از دهستان بالاخیابان بخش مرکزی شهرستان آمل، واقع در 47هزارگزی جنوب باختری آمل و سه هزارگزی خوشواش. کوهستانی و سردسیر. دارای 85 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان شال بافی و راه آن مالرو است. در زمستان عده ای به قریۀ آغوزبند میروند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دیوجان
تصویر دیوجان
بدنفس، بدطینت، شیطان صفت، سخت جان، سال خورده، دلاور و شجاع، بیرحم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لیوان
تصویر لیوان
ظرفی چینی، پلاستیکی، فلزی، اغلب استوانه ای که برای نوشیدن مایعات به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
خرّه ای از مهاباد آذربایجان
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان مهاباد است که در بخش بافق شهرستان یزد واقع است و 245 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(وْ)
مردم پیر و سالخوره. (برهان) (ناظم الاطباء) ، کنایه از تاریک دل و جاهل. (آنندراج). شیطان صفت و بدنفس. (برهان) (ناظم الاطباء). شریر. (شرفنامۀ منیری). کنایه از سخت جان و بیرحم. (برهان). سخت دل و بیرحم. (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، کنایه از دلاور. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان مرکزی بخش خوسف شهرستان بیرجند، دارای 785 تن سکنه، آب آن از قنات، محصول آنجا غلات، پنبه، شغل اهالی زراعت، مالداری وقالیچه بافی است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(لَ وی)
نام دهی جزء بخش شمیران شهرستان تهران واقع در شش هزارگزی جنوب خاوری تجریش و دوهزارگزی خاوری سلطنت آباد. دامنه و سردسیر. دارای 508 تن سکنه. آب آن از قنات و رود خانه دارآباد. محصول آنجا غلات، بنشن و صیفی. شغل اهالی زراعت است و یک عده از سکنه در مهمات سازی کار می کنند. ساختمانی از عهد قاجاریه دارد. مزرعه حسین آباد جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
نام محلی کنار راه تبریز و مراغه میان اصفهان و خسروشاه در 22 هزارگزی تبریز
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ لاوی و منسوب بدان، یعنی اشخاصی که از اولاد لاوی سومین پسر یعقوب اند، گاهی این لفظ به معنی کاهنان نیز استعمال شده است، (ایران باستان ج 2 حاشیۀ ص 1160)، در قاموس کتاب مقدس آمده: گاهی اوقات کلمه لاوی و لاویان برای جمیع اولاد لاوی استعمال شده است (خروج 6:25 لا 25:32 عد 35:2 یوشع 21:3 و 41) و گاهی از اوقات اختصاص به نسل لاوی دارد به جز خانواده های هارون و کهنه (اول پادشاهان 8:4 عزرا 2:2:70 یوحنّا 1:19) و گاهی از اوقات همچو صفتی از برای کهنه استعمال میشود یعنی که از سبط لاوی متسلسل است (تثنیه 17:18 یوشع3:3) اما معنی ثانوی که قصد از سبط لاوی باشد غیر ازسلسلۀ کهنه بیشتر در کتاب مقدس وارد است، و در سفرپیدایش به هیچوجه اشاره به تقدیس و تعیین لاویان نیست مگر در وقتی که در فقرۀ گوساله با موسی از برای خداوند غیرت کشیدند، از آن پس از برای خدمت مقدس معین گشتند (تثنیه 10:8 و 9 و 33:8 و 11) و در وقت تعیین ایشان عدد مردان 22000 و عدد اول زادگان جمیع اسباط22273 نفر بودند و قوم فدیه آنهائی را که افزون بودند هریک را پنج شاقل دادند (سفر اعداد 3:45 - 51) و این مبلغ مطابق همان مقداری بود که از برای فدیۀ اول زادگان انسان و حیوانات نجس و چیزهای مهیب لازم بود (لاویان 27:6، سفر اعداد 18:16) و قوم لاوی واسطۀ قوم و کاهنان بودند و ایشان را جایز نبود که قربانی گذرانند و بخور سوزانند و نیز جایز نبود که اشیاء مقدسه را بدون پرده و پوشش ملاحظه کنند (سفر اعداد 4:5) لکن ایشان از سایرین به تابوت سکینه نزدیکتر بودند چنانکه چادر جماعت را هنگام کوچ کردن ایشان بر میداشتند و در وقت فرود آمدن و منزل کردن برپا مینمودند، و از برای وظیفۀ خدمت خود بعد از شست و شو و تراشیدن بدن حاضر میشدند، خلاصه واجبات بنی لاوی در نهایت دقت معین بود و به سه بهره منقسم بودند: قهاتیان و جرشونیان و مراریان، بهرۀ اول بردارندگان ظروف مقدسه، بهرۀ دوم بردارندگان اقسام خیمه و بهرۀ سوم بردارندگان لوحها و ستونها بودند، و شهرهائیکه به لاویان اختصاص داشت چهل و هشت شهر با اطراف آنها بمسافت هزار ذرع از همه طرف مختص آنها بود یعنی سیزده شهر از برای کاهنان و شش شهر از برای بست بتوسط قرعه تعیین یافت در میان اسباط، و لاویان را غیر از این شهرها و اطراف آنها عشر تمام محصولات از حیوانات و نباتات نیز بود واز این عشر ایشان بکاهنان میدادند (سفر اعداد 18:20 - 32) و در هر سه سال یک دفعه عشر ثانوی نیز میگرفتند و نیز در هنگام خدمت بعضی وظایف دیگر علاوه بر آنهائی که ذکر شد داشتند، و در ایام داود عدد کهنه به 38000 رسید که 24000 آنها از برای خدمات معینه مقرر گشتند و 6000 نفر از برای تعلیم شریعت و اجرای احکام معین شدند و 4000 از برای وظیفۀ دربانی و 400 نفر از برای خواندن و نواختن آلات طرب بودند این ها را فرقه فرقه نموده هر فرقه بنوبت خود از شهرهای خودشان برای خدمت مقدس حاضر میشدند (اول تواریخ ایام 23: و 24:20 - 31 و 25:26) و در وقتی که سبط اسرائیل از یهوداجدا گشتند سبط لاویان با یهودا همدست گردیدند (دوم تواریخ ایام 11:13 - 15) و ایشان را در تدبیر آن مملکت مخصوصاً در ایام یهوشافاط (دوم تواریخ ایام 19:8 - 11 و 20:14 - 28 و یوحنا اشعیا 2 تو 23:1 - 8 و حزقیا دوم تواریخ 29:3 - 36 و 30:21 و 22 و 31:2 - 4 و یوشیا دوم تواریخ 34:12 و 35:3 - 18) و غیره ید طولائی بود لکن بعد از اسیری معدودی از ایشان مراجعت کردند (عزرا 2:36 - 42 و 3:10 و 6:18) اما آنانی که به اورشلیم مراجعت کردند بر سر منصب قدیم خود رفتند و دردهاتی که نزدیک اورشلیم بود مأوی گزیدند و قوم کمافی السابق عشر معینه را بدیشان می دادند (نحمیا 10:37 - 39 و 12:29) ولی در عهد جدید آنها را همچو اشخاصی که در رسوم و قواعد ظاهری شرعیه ماهر می بودند و باطن آن را ترک می کردند به حساب می آورد (لوقا 10:32)
لغت نامه دهخدا
سفر لاویان کتاب سوم از پنج سفر است، درقاموس کتاب مقدس آمده: از آنرو به این اسم نامیده شده که مخصوصاً مشتمل بر ذکر قوانین و آئین لیویان و کاهنان و هدایا و قربانیهای ایشان است و عبرانیان آن را شریعت کاهنان خوانند، در قسم اول قربانیهای خونی و نیز قربانیهای سوختنی و غیر خونی و هدایای آردی وقربانیهای رفع گناهی و قربانیهای سلامتی و جاهلی و خطائی و گناهانی که برای آنها باید قربانی گذرانیده شود و دستورالعمل و طرز گذرانیدن آنها مفصلا در جای خود مذکورند و تمامی این تفاصیل نه تنها اهمیت عبادت الهی را بیان میسازد بلکه از همه تضعیفها و تبدیلات انسانی که شخص را به بت پرستی میکشاند نیز مانع است تمامی این نظم و اسلوب ظل خوبیهای زمان آینده بود و نشانۀ بره که بروح ازلی خویشتن را بی عیب بحضور خدا گذرانیده و نامۀ عبرانیان برای این مطلب بهترین تفسیرهاست، بعد از آن تفصیل تقدیس کردن هارون و فرزندانش بمثابۀ کاهنان و متعاقب آن حکایت دانش آمیز ناداب و ابیهو مذکور است پس از آن قواعد و قوانین تطهیر شخصی و رسمی که یادگار و تذکرۀ دائمی از آلایش گناه و تقدس خداست عطا شد بعد حکایت روز کبیر کفاره، در این روز بنی اسرائیل از وساوس و بت پرستی و ناپاکی و سایراعمال کنعانیان انتباه یافته قوانین حفظ اخلاق و صیانت تندرستی و قواعد ملتی بایشان داده شد و مأمور گشتند که عیدهای مخصوصۀ خود را و شرایع و قوانین مخصوصۀ روز سبت و سال پنجاهم را که یوبیل خوانند نگاهدارند و نذورات و عشرها را نیز مرعی دارند، تنبیهات و مواعدی که در باقی این کتاب مذکور است نظر و توجه ایشان را به سوی آینده می آورد و مقصود از اتحاد تمامی قوم در خدمت خدای حافظ عهد ظلی است که اصل آن مسیح وملکوت اوست، عموماً معتقدند که این کتاب می باید از تصنیفات موسی بوده باشد اگر چه محتمل است که هارون وی را امداد کرده، این کتاب محتوی تاریخ ماه اول سال دوم است بعد از خروجشان ازمصر، (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
موضعی به آمل مازندران، (سفرنامۀ رابینو بخش انگلیسی ص 114)
لغت نامه دهخدا
شهرستان لاهیجان نام شهرستانی از شهرستانهای هفتگانه استان یکم، گیلان، محدود از شمال به دریای خزر از خاور به شهرستان شهسوار و از باختر به شهرستان رشت و از جنوب به شهرستان قزوین (خطالرأس سلسلۀ جبال البرز)، طول آن از شمال به جنوب 44 و عرض آن 25 هزار گز است،
آب و هوا - قسمت جلگۀ این شهرستان که در ساحل دریا واقع گردیده مانند سایر نواحی گیلان معتدل و مرطوب است، قسمتهای کوهستانی سردسیر و خوش آب و هواست و ییلاق قراء جلگه محسوب میگردد،
ارتفاعات - سلسلۀ جبال البرز در جنوب شهرستان در دو رشته مشخص دیده میشود رشتۀ اوّل که همه جا از ساحل مشاهده میشود نقاط مرتفع و قلل معظم آن بواسطۀ برودت زیاد عاری از اشجار است، این رشته از قلۀ رفیع ورنک که در خاور سفیدرود بین دیلمان و سیاکل و رحمت آباد واقع است منشعب میگردد جهت آن خاور به باختری بوده در جنوب بالا اشکور به خشچال منتهی میشود این رشته در محلی بنام سی پل بوسیلۀ رود خانه پلرود شکافته شده است، رشتۀ دوم موازی با رشتۀ اول از قله ورنک منشعب و در جهت جنوب خاوری ممتد و در جنوب بالا اشکور به قلۀ خشچال منتهی میگردد، خط الرأس این رشته حد طبیعی رودبار الموت قزوین با دهستانهای سمام واشکورات این شهرستان است، مرتفعترین قلل رشتۀ اوّل قلۀ ورنک به ارتفاع 3500 گز - ناتشکوه 3000 گز سمام کوه 3250 گز و در رشتۀ دوم گواته کل بارتفاع 3350 گز، خشچال بارتفاع 3600 گز است، دهستانهای دیلمان، سمام اشکورات بین دو رشتۀ فوق الذکر واقع شده اند،
رودخانه، رودخانه های مهم شهرستان بشرح زیر است:
1 - پلرود (پیله رود یا بزرگ رود) سرچشمۀ آن ارتفاعات بالا اشکور بوده پس از پیوستن با چندین رود کوهستانی مانند تلیکان رود، کاکرود و غیره در محلی بنام سی پل با رود خانه چاک رود که سرچشمه آن از ارتفاعات دیلمان و دره های شاهی جان و لسبو است یکی میشود و درجهت شمال جاری و در محلی معروف به طول لات از کوهستان خارج و بوسیلۀ انهار از خاور تا حدود کلاچای و از باختر تا حومه لنگرود برده میشود و بمصرف برنج کاری میرسد،
2 - نهرهای حشمت رود، کیاجوب و نهر چهارده که از رود خانه سفید رود منشعب میشوند قراء دهستانهای لفمجان، دهشال و املش را مشروب میکند،
3 - شمرود - سرچشمۀ آن درۀ کوههای شمالی دیلمان است که پس ازپیوستن با رودهای باباکوهی و بالا رود قراء دهستان سیاهکل و برخی از قراء حومه لاهیجان را مشروب میکند، علاوه بر این رودها چندین رود خانه دیگر مانند خرارود، خشک رود، سیاهکل رود، مرسارود و سامان رود از ارتفاعات جنوبی (رشتۀ اول) سرچشمه گرفته به مصرف آبیاری میرسد، رودهای مذکور به دریای خزر منتهی میگردند، محصولات: محصولات عمده شهرستان لاهیجان بترتیب اهمیت عبارتند از: در قسمت جلگه برنج، چای، ابریشم، کنف، بادام زمینی، نی شکر و در نقاط کوهستانی مخصوصاً اشکور پائین فندق خوب بعمل می آید غلات نیز بطور دیمی زراعت میشود، دام داری: در این شهرستان در نقاط میان بند (بین جلگه و کوهستان) معمول و گله داران را گالش مینامند، معمولا در فصول پائیز و زمستان گله های گوسفند و گاو درقشلاق نگاهداری میشود و در اردیبهشت ماه به سمت ییلاقات و دیلمان و اشکورات حرکت میکنند، گاوداران بعد ازدو ماه و گوسفندداران بعد از 5 ماه به قشلاق باز میگردند، محصولات دامی احتیاجات شهرستان را تأمین میکندو صادرات نیز دارند،
سازمان اداری:شهرستان لاهیجان از پنج بخش بشرح زیر تشکیل گردیده است: 1 - بخش مرکزی، شامل دهستانهای: حومه، رودبند، لفمجان، 2 - بخش آستانه شامل دهستانهای: حومه، حسن کیاده، دهشال، 3 - بخش لنگرود، 4 - بخش سیاهکل، شامل دهستانهای: سیاهکل و دیلمان، 5 - بخش رودسر شامل دهستانهای: حومه املش، پلرودبار، سیارستاق ییلاقی، سیاهکلرود اوشیان، اشکور بالا و پائین، سمام و سیارستاق قشلاقی، تعداد شهر و قصبه و ده شهرستان لاهیجان مجموعاً 711 و جمعیت آن در حدود 270 هزار تن است، زبان مادری سکنۀ شهرستان گیلکی و فارسی و مذهب آنان اسلام (شیعۀ اثنی عشری) است، (فرهنگ جغرافیائی ج 2)
لغت نامه دهخدا
ناحیتی به آسیای صغیر، (ایران باستان ج 2 ص 1472)
لغت نامه دهخدا
لینیمانها محصولاتی هستند ماژیسترال برای استعمال خارجی و اغلب مایع و باید با پارچۀ فلانلی به روی پوست مالیده شود و حامل آنها ممکن است آب، شراب، الکل، روغنهای ینال گلیسیرین و غیره باشد، برای اینکه لینیمانهای چرب را به صورت مادۀ هم شکلی (Homogene) درآورند آن را با سراگالین به میزان یک دهم وزن لینیمان مخلوط میکنند، (کتاب درمانشناسی ج 1)
لغت نامه دهخدا
(لی قْ)
دهی از دهستان بخش قیروکارزین شهرستان فیروزآباد، واقع در ده هزارگزی خاور قیر و ساحل باختری رود خانه قره آغاج. جلگه، گرمسیر و مالاریائی. دارای 395 تن سکنه. آب آن از رود خانه قره آغاج. محصول آن غلات و برنج. شغل اهالی زراعت و باغبانی و راه آنجا مالرو است. این ده را نفرقون نیز گویند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
نام دهی از دهستان ناتل رستاق بخش نور شهرستان آمل، واقع در 17هزارگزی جنوب خاوری سولده و 12هزارگزی جنوب راه شوسۀ کناره. دشت، معتدل، مرطوب و مالاریائی. دارای 100 تن سکنه در تابستان و 50 سکنه در زمستان. شیعی مذهب و فارسی و مازندرانی زبان. آب آن از وازرود. محصول برنج و مختصر غلات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
لارجان، ناحیۀ رسوبی مثلثی که رود هراز پس از طی قوسی در جنوب کوه دماوند و تشکیل دادن قوسی و سیر بطرف شمال عبور از تنگه های متعدد تشکیل میدهد که شهر آمل در آن مثلث بنا شده است، این ناحیه را به چهار قسمت می توان تقسیم کرد:
1 - آمل، 2 - لاریجان، 3 - رستاق، 4 - دلارستاق، لاریجان، از شمال محدود است به آمل و از مشرق به بندپی و از جنوب به دماوند و از مغرب به دلارستاق و به چندبلوک جدا مانند چلاو و امیریه در مشرق رود هراز و بالا لاریجان که درۀ اصلی رود هراز است تقسیم میشود، ناحیۀ لاریجان دارای آبهای فراوان و بواسطۀ خاکهای آتشفشانی بسیار حاصلخیز و به همین جهت قرای متعدد داردکه نزدیک بهم و در کنار رود هراز و شعب آن ساخته شده و اغلب آنها قدیمی میباشد و بواسطۀ مجاورت کوه دماوند چشمه های آب معدنی فراوان دارد، قریۀ مهم آن اسک است که در کنار رود هراز واقع شده و در دامنۀ کوه دماوند قریۀ رینه و امیریه و دامنه است، اهالی لاریجان بیشتر به گله داری و مال داری و تجارت مشغول هستند، چشمه های آب معدنی معروف این ناحیه عبارت است از چشمۀ آب گرم گوگردی در دامنۀ شرقی کوه دماوند که حمامی معروف به حمام شاه عباسی دارد و مردم از آن استفاده میکنند و علاوه بر آن چاله های دیگری در حوالی چشمه کنده اند که در موقع لزوم در آنها آب انداخته و استحمام می کنند، اهالی اعتقاد غریبی به آب گرم مزبور دارند و اگر چه آن فقط برای امراض جلدی مفید است ولی عموم مرضائی که دارای امراض جلدی نیستند برای معالجه واستحمام به آنجا میروند، دیگر چشمۀ آب آهن که در قسمت مرتفعتری واقع شده و برای کم خونی مفید است، دیگرچشمۀ اسک که در قریۀ اسک واقع است و دارای گاز کربنیک بسیار و املاح مختلفه است، در مغرب اسک چشمۀ دیگری موسوم به آب فرنگی است، به طورکلی باید متوجه بودکه چون طرز استفادۀ از این آبها مطابق قواعد علمی و صحی نیست از هیچ یک از آنها امید بهبود و معالجۀ قطعی نمی توان انتظار داشت مگر در صورتی که مانند دیگرممالک در سر هر یک از آنها بناهای لازمه برای استفادۀ از آبها ساخته شود و فوائد هر یک از آنها را نیز بطور واضح معلوم کنند، (جغرافیای سیاسی تألیف کیهان ص 295)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان راهجرد بخش دستجرد شهرستان قم با 538 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
دلیجان، قسمی ارابه مربع مستطیل از تخته برای بردن مسافرین، (یادداشت مرحوم دهخدا)، رجوع به دلیجان شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
دهی از دهستان اسفیورد شوراب است که در بخش مرکزی شهرستان ساری و در یکهزارگزی شمال شوسۀ ساری به شاهی واقع است و 240 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
قصبۀ مرکز در دهستان حومه بخش حومه شهرستان ملایر، در 12هزارگزی جنوب شهر ملایر و 15هزارگزی خاور راه شوسۀ ملایر به بروجرد با 2971 تن سکنه، آب آن از رودخانه، محصول آن غلات صیفی، شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان قالی بافی و راه آنجا اتومبیل رو است، یک دبستان چهارکلاسه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(اَلْ)
دهی است از دهستان تفرش بخش طرخوران شهرستان اراک، در 2 هزارگزی شمال طرخوران. جلگه و سردسیر است. سکنۀ آن 200 تن شیعۀ فارسی زبانند. آب آن از دو رشته قنات و محصول آن غلات، میوه ها، و قلمستان است و شغل مردم زراعت و گله داری و قالیچه بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
نام دهی جزء دهستان نیمور بخش حومه شهرستان محلات، واقع در هشت هزارگزی جنوب خاوری محلات و دوهزارگزی راه شوسۀ دلیجان به محلات کناررودخانه، معتدل دارای 510 سکنۀ شیعۀ فارسی زبان. آب آن از رود خانه لعل بارقم. محصول آن غلات، پنبه، صیفی، باغات میوه جات. شغل اهالی زراعت و کرباس بافی. راه آن ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لیوان
تصویر لیوان
گیلاس آبخوری، آب وند، آبخوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیوتنان
تصویر لیوتنان
ستوان، معاون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیو جان
تصویر دیو جان
مرد پیر و سالخورده، تاریک دل، بد نفس
فرهنگ لغت هوشیار
ظرف اغلب استوانه ای معمولاً بزرگتر از استکان یا فنجان برای نوشیدن مایعات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دیوجان
تصویر دیوجان
شیطان صفت، سخت جان، بی رحم
فرهنگ فارسی معین
آوازی است
فرهنگ گویش مازندرانی
لاریجان که اهالی فارس زبان آن را لاریجانات نیز گویند، از
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی از ناتل رستاق نور
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دابوی شمالی آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
فراری بده
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع ساری
فرهنگ گویش مازندرانی