- لیوه
- فریبنده، چاپلوس، احمق و نادان، هرزه گو، هرزه گرد
معنی لیوه - جستجوی لغت در جدول جو
- لیوه
- چاپلوس، فریبنده
- لیوه ((وَ یا وِ))
- فریبنده و چاپلوس، لوس، بی مزه، هرزه گو، هرزه گرد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
زن شوهر مرده
کرم ابریشم
طریقه، نحوه، طرز، سبک
پشته، تپه، تل
جیوه
یکی از فلزات برنگ نقره در حرارت متعارفی مایع میشود، فرار
زندگانی
طرز و عمل و روش و قاعده
ناله، افغان، خروش، گریه، نوحه
تل، پشته، تپه، گردونۀ کوه، گریوه
مکر، حیله، فریب، نیرنگ، ریو
مکر، حیله، فریب، نیرنگ، ریو
حیات، زیستن، زنده بودن، مقابل ممات، زندگی
درخواست همراه با فروتنی، التماس، زاری، عذرخواهی، لابه، لاو
تخمدان بارور شده و رسیدۀ گل که دانه ها را در بر می گیرد، به ویژه درصورتی که دارای گوشته باشد، بار، بر، ثمر
میوۀ دل: کنایه از فرزند
میوۀ دل: کنایه از فرزند
واحد پول انگلستان، ترکیه، قبرس، مصر، سوریه، لبنان، ایرلند و سودان
بادمجان پخته و لهیده، ترشی بادمجان پخته و له شده
جیوه، عنصری نقره ای رنگ که در حرارت متعارفی مایع می شود و در ۴۰ درجه زیر صفر منجمد می گردد، در ساختن بارومتر و برای جیوه دادن آیینه به کار می رود، از مادۀ معدنی سرخ رنگی به نام شنجرف به دست می آید، هرگاه شنجرف را حرارت بدهند جیوه به صورت بخار از آن خارج می شود و آن را در ظرف های مخصوص سرد می کنند و بعد جمع آوری می کنند، گاهی هم به حالت خالص در طبیعت پیدا می شود، مرکور، زیبق، سیماب، آبک
عنصری نقره ای رنگ که در حرارت متعارفی مایع می شود و در ۴۰ درجه زیر صفر منجمد می گردد، در ساختن بارومتر و برای جیوه دادن آیینه به کار می رود، از مادۀ معدنی سرخ رنگی به نام شنجرف به دست می آید، هرگاه شنجرف را حرارت بدهند جیوه به صورت بخار از آن خارج می شود و آن را در ظرف های مخصوص سرد می کنند و بعد جمع آوری می کنند، گاهی هم به حالت خالص در طبیعت پیدا می شود، سیماب، زیبق، ژیوه، آبک، مرکور
فاقد همسر بر اثر طلاق یا مرگ همسر مثلاً بیوه زن، بیوه مرد
کاهو خس
نوعی پای افزار که رویه آن را از ریسمان و نخ پرگ یعنی ریسمانهای پنبه ای بافته و زیره یا ته آنرا گاه از چرم و بیشتر از لته های بهم فشرده و درهم کشیده سازند، نوعی از کفش است
چرب زبانی، چاپلوسی
ماده شیر شیر ماده مادینه اسد
بیماری کجی دهان و روی از علت
مونث لعو و کلبه، داغ پستان داغ پستان سیاهی گرد نوک پستان
هر ته از پارچه ولباس لای تاه تو. یا یک لویه. یک تا یک لا: جامه جنگ تو یک لویه همی گفت که خصم نطفه را در رحم از جمله ایتام گرفت. (انوری لغ)
بی رگ بدرگ (بی غیرت)
جمع لیث، شیران جمع لیث
مونث لین
چرک وسخ: لیمه گوش، کفش چرکین از چرم دباغت نا کرده
لیله در فارسی: یک شب یک شب، شب. یا لیله اسری. شب معراج پیغامبر