جدول جو
جدول جو

معنی لینگو - جستجوی لغت در جدول جو

لینگو
تشت تشت رخت شویی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

نوعی کاغذ ضخیم به رنگ های مختلف که بیشتر برای ساختن جلد کتاب به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
(گُ)
لغت محلی گناباد، بارهنگ باشد بلغت مردم طهران. (ناظم الاطباء). لسان الحمل. (فهرست مخزن الادویه) (دمزن). بزر لسان الحمل. (بحر الجواهر). تخم لسان الحمل. (ناظم الاطباء). آذان الجدی. (منتهی الارب). برد و سلام. ذنب الفاره. سپندان تلخ را گویند. (آنندراج). خرگوش. خرگوشک. خرغول. (دمزن). خرغوله. خرقوله. خرقول. چرغول. چرغوله. جرغول. جرغوله. تخم سفید. بزوشه. مری زبانک. خنگ. زبان بره. کاردی. ریم آهنگ. ریم آهنج. خمخم. خوبکلا. خونکلا. جنیده. بترکی باغ پریاغی نامند. دوائی است. و رجوع به بارهنگ شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
دهی از دهستان میان آب بخش مرکزی شهرستان شوشتر، واقع در 11000گزی جنوب شوشتر و 2000گزی باختری راه تابستانی شوشتر به بندقیر. دشت، گرمسیر و مالاریائی. دارای 170 تن سکنه. آب آن از کارون. محصول آنجا غلات، برنج، صیفی و کنجد. شغل اهالی زراعت و راه آن در تابستان اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لینیو
تصویر لینیو
فرانسوی چوبی
فرهنگ لغت هوشیار
یک نوع کاغذ ضخیم که برای ساختن جلد کتاب بکار میرود که برنگهای مختلف میباشد
فرهنگ لغت هوشیار
((گُ))
نوعی کاغذ ضخیم به رنگ های گوناگون که بیشتر در ساختن جلد کتاب به کار می رود
فرهنگ فارسی معین
مرتعی در کتول
فرهنگ گویش مازندرانی
با پا، به وسیله پا
فرهنگ گویش مازندرانی
لنگه، باری که در یک طرف اسب و قاطر و حمل شود، لنگه ی کفش
فرهنگ گویش مازندرانی
در عرف منطقه یک چهارم مجموع گوشت گاو را گویند، از پاشنه ی پا تا لگن خاصره
فرهنگ گویش مازندرانی