ظاهر، نمایان، آشکار، مانند، نظیر، نشان، علامت، در ریاضیات خطی که میزان بالا وپایین رفتن تعداد یا مقدار محصولات یا درآمدها و چیزهای دیگر را نشان می دهد. برای ترسیم این خط جدول شطرنج مانندی بر صفحۀ کاغذ رسم و میزان تغییر مقدار را با پایین بردن یا بالا بردن آن خط نشان می دهند
ظاهر، نمایان، آشکار، مانند، نظیر، نشان، علامت، در ریاضیات خطی که میزان بالا وپایین رفتن تعداد یا مقدار محصولات یا درآمدها و چیزهای دیگر را نشان می دهد. برای ترسیم این خط جدول شطرنج مانندی بر صفحۀ کاغذ رسم و میزان تغییر مقدار را با پایین بردن یا بالا بردن آن خط نشان می دهند
دهی جزء دهستان مرکزی بخش صومعه سرا از شهرستان فومن، کنار راه شوسۀ صومعه سرا به رشت. جلگه، معتدل، مرطوب و مالاریائی. دارای 2800 تن سکنه. آب آن از رود خانه ماسوله. محصول آنجا برنج و توتون سیگار. شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
دهی جزء دهستان مرکزی بخش صومعه سرا از شهرستان فومن، کنار راه شوسۀ صومعه سرا به رشت. جلگه، معتدل، مرطوب و مالاریائی. دارای 2800 تن سکنه. آب آن از رود خانه ماسوله. محصول آنجا برنج و توتون سیگار. شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
دهی جزء دهستان مرکزی بخش لشت نشا ازشهرستان رشت، واقع در 6000 گزی باختر لشت نشا، کنارراه شوسۀ لشت نشا به کوچصفهان، جلگه، معتدل، مرطوب و مالاریائی، دارای 365 تن سکنه، آب آن از نورود از سفیدرود، محصول آنجا برنج، چای و ابریشم، شغل اهالی زراعت و مکاری است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
دهی جزء دهستان مرکزی بخش لشت نشا ازشهرستان رشت، واقع در 6000 گزی باختر لشت نشا، کنارراه شوسۀ لشت نشا به کوچصفهان، جلگه، معتدل، مرطوب و مالاریائی، دارای 365 تن سکنه، آب آن از نورود از سفیدرود، محصول آنجا برنج، چای و ابریشم، شغل اهالی زراعت و مکاری است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
سرو هندی را نیز گویند و بعربی شجرهالجن خوانند و در اختیارات شجرهاﷲ نوشته اند و بعضی گویند درختی است مانند درخت کاج و شیره دارد. (از برهان). صنوبر هندی. (ناظم الاطباء). درخت سرو. (برهان). نوعی از سرو. (ناظم الاطباء). درختی است بسیار عظیم و بلندتر از پنجاه شصت ذرع و اهالی فرنگ از چوب آن دول جهازات سازند و سبب این تسمیه همان مفهوم بزرگی دیو است و دار بپارسی زرنباد درخت است... و یحتمل این لغت از پارسی و هندی مرکب باشد. (آنندراج). ابن ماسویه گوید او از جنس درخت ابهل است و بعضی گویند دیودار صنوبر هندی است و او بچوب زرنباد مشابهت دارد در طعم او با اندک تیزی باشد. رازی گوید در بعضی مواضع شیره پیدا باشد که او را به اطراف نقل کنند و گمان من آن است که او شیرۀ درخت دیودار است. (از ترجمه صیدنۀ بیرونی). دیبدارو معنی دیودار شجرهالجن است و آن نوعی از ابهل است یا مقل و آن را صنوبر هندی خوانند و عیدان وی مانند عیدان زرنباد بود بهندی کرک گویند. (از اختیارات بدیعی). و رجوع به تذکرۀ داود ضریر انطاکی ص 164 شود
سرو هندی را نیز گویند و بعربی شجرهالجن خوانند و در اختیارات شجرهاﷲ نوشته اند و بعضی گویند درختی است مانند درخت کاج و شیره دارد. (از برهان). صنوبر هندی. (ناظم الاطباء). درخت سرو. (برهان). نوعی از سرو. (ناظم الاطباء). درختی است بسیار عظیم و بلندتر از پنجاه شصت ذرع و اهالی فرنگ از چوب آن دول جهازات سازند و سبب این تسمیه همان مفهوم بزرگی دیو است و دار بپارسی زرنباد درخت است... و یحتمل این لغت از پارسی و هندی مرکب باشد. (آنندراج). ابن ماسویه گوید او از جنس درخت ابهل است و بعضی گویند دیودار صنوبر هندی است و او بچوب زرنباد مشابهت دارد در طعم او با اندک تیزی باشد. رازی گوید در بعضی مواضع شیره پیدا باشد که او را به اطراف نقل کنند و گمان من آن است که او شیرۀ درخت دیودار است. (از ترجمه صیدنۀ بیرونی). دیبدارو معنی دیودار شجرهالجن است و آن نوعی از ابهل است یا مقل و آن را صنوبر هندی خوانند و عیدان وی مانند عیدان زرنباد بود بهندی کرک گویند. (از اختیارات بدیعی). و رجوع به تذکرۀ داود ضریر انطاکی ص 164 شود
مرکب از: گیسو+ دار (دارنده)، (حاشیۀ برهان چ معین)، دارندۀ گیسو، گیسو و گیس دار، ذوذؤابه، آنکه مویهای سر وی دراز باشد، (از ناظم الاطباء)، کنایه از سید باشد، (برهان)، به مناسبت آنکه علویان در قدیم گیسو داشتند، (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، مولازاده، (برهان) (آنندراج)، مولازاده یعنی پسر غلام، (غیاث اللغات)، پیرزاده، (برهان قاطع) (آنندراج)، - هفت گیسودار، بنات نعش، هفت اورنگ: چون دو لشکر درهم افتادند چون گیسوی حور هفت گیسودار چرخ از گرد معجر ساختند، خاقانی، ، نام ستاره ای نحس که مانند گیسوی دراز برآید و قدما او را از ثوانی نجوم شمرده و می گفتند بخاری است متصاعد از زمین که چون به کرۀ نار رسد بسوزد یک سوی آن غلیظ و دیگر سوی تنگ یعنی رقیق بود و سوی رقیق را ذؤابه و سوی غلیظ را ذنب می نامیدند، رجوع به ذوذؤابه شود
مرکب از: گیسو+ دار (دارنده)، (حاشیۀ برهان چ معین)، دارندۀ گیسو، گیسو و گیس دار، ذوذؤابه، آنکه مویهای سر وی دراز باشد، (از ناظم الاطباء)، کنایه از سید باشد، (برهان)، به مناسبت آنکه علویان در قدیم گیسو داشتند، (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، مولازاده، (برهان) (آنندراج)، مولازاده یعنی پسر غلام، (غیاث اللغات)، پیرزاده، (برهان قاطع) (آنندراج)، - هفت گیسودار، بنات نعش، هفت اورنگ: چون دو لشکر درهم افتادند چون گیسوی حور هفت گیسودار چرخ از گرد معجر ساختند، خاقانی، ، نام ستاره ای نحس که مانند گیسوی دراز برآید و قدما او را از ثوانی نجوم شمرده و می گفتند بخاری است متصاعد از زمین که چون به کرۀ نار رسد بسوزد یک سوی آن غلیظ و دیگر سوی تنگ یعنی رقیق بود و سوی رقیق را ذؤابه و سوی غلیظ را ذنب می نامیدند، رجوع به ذوذؤابه شود
صفت کرساسپ (گرشاشب) فرزند ثریت است که در ادبیات پهلوی و فارسی از مشاهیر پهلوانان ایران است، و صفات دیگری چون: (گئسو) و گرزورو (گذور) و نرمنش (نئیرمنو) (نیرم) (نریمان)، داشته ولی از نخستین صفت او (گیسودار) یا گئسو در حماسه های ملی ما اثری نیست، (از حماسه سرایی در ایران چ 1 و 2 ص 518)
صفت کرساسپ (گرشاشب) فرزند ثرِیت َ است که در ادبیات پهلوی و فارسی از مشاهیر پهلوانان ایران است، و صفات دیگری چون: (گئسو) و گرزورو (گذورَ) و نرمنش (نئیرمنو) (نیرم) (نریمان)، داشته ولی از نخستین صفت او (گیسودار) یا گئسو در حماسه های ملی ما اثری نیست، (از حماسه سرایی در ایران چ 1 و 2 ص 518)
نام گیاهی که در نواحی کوهستانی روید و بوی لیمو میدهد و چوبش جهت ساختن نیزه بکار رود. توضیح در ماخذ مختلف این گیاه را مرادف باو شیج که نام عربی آن است که ذکر کرده اند. در تحفه برابر کلمه و شیج یا وسیح چنین آمده: اسم عربی نباتی است و چوب او بسیار صلب و از آن نیزه میسازند وبرگش شبیه به برگ گشنیز است و شاخهای او باریک و بیخ او گره دار است. برخی گونه های گیاه مذکور درختی و برخی بصروت درختچه هستند و گلهایش پیوسته جام و سفید و یازردند
نام گیاهی که در نواحی کوهستانی روید و بوی لیمو میدهد و چوبش جهت ساختن نیزه بکار رود. توضیح در ماخذ مختلف این گیاه را مرادف باو شیج که نام عربی آن است که ذکر کرده اند. در تحفه برابر کلمه و شیج یا وسیح چنین آمده: اسم عربی نباتی است و چوب او بسیار صلب و از آن نیزه میسازند وبرگش شبیه به برگ گشنیز است و شاخهای او باریک و بیخ او گره دار است. برخی گونه های گیاه مذکور درختی و برخی بصروت درختچه هستند و گلهایش پیوسته جام و سفید و یازردند