جدول جو
جدول جو

معنی لیمنی - جستجوی لغت در جدول جو

لیمنی
(دِ)
نام کرسی دپارتمان هت -وین به فرانسه، واقع در 400هزارگزی جنوب غربی پاریس. دارای راه آهن و 28210 تن سکنه
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ریمنی
تصویر ریمنی
مکاری، حیله گری، برای مثال ای بر طریق باطل پویان تو روز و شب / داده عنان خویش به شیطان ز ریمنی (سنائی۲ - ۳۳۶)
فرهنگ فارسی عمید
(پُ)
در اساطیر یونان الهۀ اشعار غنائی است. شکل او را در حال تفکر انگشت بدهان تصویر میکردند. (قاموس الاعلام ترکی در کلمه پولیمنیا)
لغت نامه دهخدا
منسوب به لیمون، چیزی که لیمو در آن انداخته باشند چون سکنجبین لیمونی که بجای سرکه در آن لیمو می اندازند، (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(پُ پُ)
نام ناحیۀ قدیمی اورنی به فرانسه. رود آلیه آن را مشروب میسازد
لغت نامه دهخدا
(مَ)
صفت و حالت ریمن. بدی. بدخویی. تبهکاری. حیله گری. (از یادداشت مؤلف) :
او را ز ریمنی گهر پاک بازداشت
ممکن نباشد از گهر پاک ریمنی.
منوچهری.
رجوع به ریمن شود
لغت نامه دهخدا
(مِ)
مصونیت. ایمن بودن. (فرهنگ فارسی معین). امن و امان و سلامت و حفاظت و حمایت و کامرانی و سعادت. (ناظم الاطباء) :
کسی کو خرد جوید و ایمنی
نیازد سوی کیش اهریمنی.
فردوسی.
شما را خوشی جستم و ایمنی
نهان کردن کیش اهریمنی.
فردوسی.
به هیچ جای نشان نمیدهند به آبادانی و مردم بسیار و ایمنی و راحت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 277). که از آن مرد بندگان او را راحت خواهد بود و ایمنی در زندگانی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 92).
نوروز روزگار نشاط است و ایمنی
پوشیده ابردشت به دیبای ارمنی.
منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی چ 2 ص 128).
عز و ناز و ایمنی دنیا بسی دیدم کنون
رنج و بیم و سختی اندر دین ببینم یک ندب.
ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 63).
از چاشت تا بشام ترا نیست ایمنی
گر مر تراست مملکت از چاچ تا بشام.
ناصرخسرو.
ایمنی را و تندرستی را
آدمی شکر کرد نتواند.
مسعودسعد.
بکوزۀ زرین آب خوردن از استسقاء ایمنی بود و دل را شادمانه دارد. (نوروزنامه). گفت جو دانۀ مبارک است و خویدش خویدی خجسته و آب که بر وی گذرد... زمانی کم کند و ایمنی بود تا سال دیگر که جو رسد. از رنج تشنگی و بیماری. (نوروزنامه). علاجی در وهم نیامد که موجب صحت اصلی تواند بود و بدان از یک علت مثلا ایمنی کلی حاصل تواند آمد. (کلیله و دمنه).
سوی دریا روم و بر طبرستان گذرم
کایمنی بر طبرستان بخراسان یابم.
خاقانی.
ایمنی هست و تندرستی هست
تنگی دشمن و فراخی دست.
نظامی.
از کرم دان آنکه میترساندت
تا بملک ایمنی بنشاندت.
مولوی.
پرورد در آتش ابراهیم را
ایمنی روح سازد بیم را.
مولوی.
، (از ’ان ی’) بازداشتن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بادرنگ گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
لیمنوس. یکی از شمالی ترین جزایر بحر سفید، ملحق به آناطولی میان ساحل آناطولی و آینوروز به یک فاصله مساوی و در عین حال دماغۀ بلاوه که انتهای شمالی آن می باشد کمی قبل از 40 از خط عرض شمالی جای گرفته واز میان 23 از خط طولی شرقی میگذرد و دو خلیج پارادیس و مودروس از سمت شمال و جنوب به یکدیگر نزدیک گشته برزخی به شکل خورجین ترکی به وجود می آورد. طول آن از طرف مشرق به سوی مغرب به 34 و عرض آن از شمال به جنوب به 30هزار گز بالغ گردد و 47هزار گز مربع مساحت دارد و دارای 22000 تن سکنه است. مرکز آن نیز به لمنی موسوم و آن هم در ساحل غربی واقع شده است، ولی بومیان نام قاسترو (یعنی قلعه) به وی داده اند. نام قدیم آن میرینه است و در ساحل شرقی آن در میان دو خلیج قوکیتو و مودروس باز به نام مودروس و آغریونیسی سه قصبۀ کوچک هست. مدتهای مدید به صورت یک قضا اداره میشده، ولی بعدها جزیره امروزی را با جزایر بوزجه آطه و بوزبابا آیوستراتی متصل ساخته و سنجاقی، ملحق به جزایر تشکیل داده اند. جزیره لمنی اصلاً یک قضا محسوب میشود. و از 17 قریه ناحیه ای موسوم به موندروس تشکیل یافته و جزیره بوزبابا از جزایر سه گانه دیگر به شکل یک ناحیه ملحق به مرکز لوا درآمده و دو جزیره امروز و بوزجه آطه در شکل یک قضا اداره میشوند. کلیۀ سنجاق را 3 قضا و 2 ناحیه و 41 قریه است. این جزیره از اراضی برکانی تشکیل شده تل های مرتفع سیصد و چهارصد متری و موادّ کثیرۀ برکانی حکایت دارند که وقتی آتشفشانی در این جزیره بوده است. نهری در این سرزمین دیده نمیشود، ولی چشمه ها و آبهای گرم فراوان دارد. لمنی خاک حاصلخیزی دارد و جو و حبوبات دیگر و انگور وانجیر آنجا به دست می آید. جنگل ندارد، ولی دارای چراگاههای خوبی است. در زمان سلطان محمدخان ثانی این جزیره از وندیکها گرفته شد. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از یمنی
تصویر یمنی
ساخته یمن، یکی ازمردم یمن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایمنی
تصویر ایمنی
مصونیت، ایمن بودن
فرهنگ لغت هوشیار
لیمویی منسوب به لیمون، چیزی که لیمو در آن انداخته باشند چون سکنجبین لیمونی که بجای سرکه درآن لیمو اندازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریمنی
تصویر ریمنی
انتقام
فرهنگ واژه فارسی سره
اطمینان، امنیت، سلامت، مصونیت
متضاد: خطر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از ایمنی
تصویر ایمنی
أمانٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از ایمنی
تصویر ایمنی
Immunity
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ایمنی
تصویر ایمنی
immunité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ایمنی
تصویر ایمنی
Immunität
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ایمنی
تصویر ایمنی
bağışıklık
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از ایمنی
تصویر ایمنی
مدافعت
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از ایمنی
تصویر ایمنی
রোগপ্রতিরোধ
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از ایمنی
تصویر ایمنی
kinga
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از ایمنی
تصویر ایمنی
免疫
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از ایمنی
تصویر ایمنی
면역
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از ایمنی
تصویر ایمنی
імунітет
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ایمنی
تصویر ایمنی
חִסּוּן
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از ایمنی
تصویر ایمنی
प्रतिरक्षा
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از ایمنی
تصویر ایمنی
kekebalan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از ایمنی
تصویر ایمنی
иммунитет
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ایمنی
تصویر ایمنی
immuniteit
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ایمنی
تصویر ایمنی
inmunidad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ایمنی
تصویر ایمنی
immunità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ایمنی
تصویر ایمنی
imunidade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ایمنی
تصویر ایمنی
免疫
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ایمنی
تصویر ایمنی
odporność
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ایمنی
تصویر ایمنی
ภูมิคุ้มกัน
دیکشنری فارسی به تایلندی