جدول جو
جدول جو

معنی لیقناب - جستجوی لغت در جدول جو

لیقناب
دهی از دهستان دره صیدی بخش اشترینان شهرستان بروجرد، واقع در 15000گزی شمال خاوری اشترینان، کنار راه دره گرگ به دره میان، کوهستانی و سردسیر، دارای 293 تن سکنه، آب آن از قنات، محصول آنجا غلات، شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لینا
تصویر لینا
(دخترانه)
آبشار کوچک
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شیناب
تصویر شیناب
(دخترانه)
شینا، شناوری، سعی و کوشش جد وجهد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تیناب
تصویر تیناب
(دخترانه)
آنچه در خواب دیده می شود، رؤیا
فرهنگ نامهای ایرانی
(قَ)
مهرۀ جلا دادن جامه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). صدفی که بدان پارچه ها را مهر کشیده جلا دهند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
چیزهایی باشد که مردم را در حالت مکاشفه دیده میشود، و آن را بعربی معاینه میگویند، (برهان)، چیزهایی که مردم باصفا را در حالت مکاشفه دیده میشود که بعربی معاینه گویند، (انجمن آرا) (آنندراج)، چیزی که در حین مکاشفه دیده میشود و معاینه نیز گویند، (ناظم الاطباء)، رجوع به معاینه و مکاشفه شود
لغت نامه دهخدا
شنا، (یادداشت مؤلف)، شنا و آب ورزی، (برهان) (آنندراج)، آب ورزی باشد و آنرا شنا، شناب و شناه نیز خوانند، (فرهنگ جهانگیری)، شناوری و سباحت، (ناظم الاطباء)، رجوع به شنا شود، سعی و کوشش و جد و جهد، (ناظم الاطباء)، محنت، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان میل است که در بخش شبستر شهرستان تبریز واقع است و 380 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
دهی است از بخش ایذۀ شهرستان اهواز، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
قانب. (منتهی الارب). رجوع به قانب شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
گرسنه شدن، (از ’وق ب’) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی) (آنندراج)، پشماگند بستن بر ستور، (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)، پالان بر گردن خر نهادن، (تاج المصادر بیهقی)، در گناه افکندن، (از ناظم الاطباء)، در بزه افکندن کسی را، (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
دهی جزء دهستان دیزمار باختری بخش ورزقان شهرستان اهر، واقع در 41هزارگزی شمال باختری ورزقان و 30500گزی شوسۀ تبریز به اهر، کوهستانی و معتدل، دارای 635 تن سکنه، آب آن از چشمه، محصول آنجا غلات، شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی جاجیم بافی و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
دیگ بزرگ، (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
چنگال شیر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
یکی از بخش های 5گانه شهرستان بندرعباس است و در مشرق این شهرستان واقع است، از شمال به بخش کهنوج و از مشرق بدهستان بشاکرد و از جنوب به بخش جاسک و از مغرب به بخش مرکزی شهرستان بندرعباس محدود است، قسمت شمال و مشرق آن کوهستانی و قسمت مرکز و مغرب آن جلگه و انتهای غربی آن ساحل دریای عمان است، هوایش گرم و نواحی ساحلی و مرکزی آن مرطوب است، آب اکثر قراء آن از رود خانه میناب تأمین میشود و محصول عمده اش خرما و غلات و مرکبات است، بخش میناب از هشت دهستان زیر تشکیل شده است: 1- دهستان رودخانه شامل 55 آبادی و 7723 نفر جمعیت، 2- دهستان رودان شامل 31 آبادی و 18495 نفر جمعیت، 3- دهستان سیریک شامل 85 آبادی و 14945 نفر جمعیت،
4- دهستان دهوشامل 21 آبادی و 13265 نفر جمعیت، 5- دهستان بهمنی شامل 9 آبادی و 7890 نفر جمعیت، 6- دهستان شهوار شامل 25 آبادی و 3808 نفر جمعیت، 7- دهستان حومه شامل 11 آبادی و 10749 نفر جمعیت، 8- دهستان پائین شهرشامل 10 آبادی و 5900 نفر جمعیت، و قصبۀ میناب که به صورت یک شهر کوچک است مرکز این بخش است، رویهمرفته بخش میناب از 248 آبادی تشکیل شده و جمعیت آن بالغبر 89934 نفر است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)، ناحیۀ میناب عباسی، و رجوع به جغرافیای سیاسی تألیف کیهان شود،
- میناب عباسی، بخش میناب را گویند
لغت نامه دهخدا
مرد بسیار آب آشامنده، (منتهی الارب، مادۀ وق ب) (از آنندراج)، مردی که آب بسیار آشامد، (ناظم الاطباء)، زن گول، (منتهی الارب) (آنندراج)، زن احمق و گول، (ناظم الاطباء)، زن فرزند احمق زاینده، (منتهی الارب) (آنندراج)، زنی که فرزندان احمق زاید، (ناظم الاطباء)، زن فراخ شرم، (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج)، سیرالمیقاب، سیر یک شباروز پیوسته، (منتهی الارب) (آنندراج)، سیری که یک شبانه روز پیوسته بود، (ناظم الاطباء)،
- بنوالمیقاب، فحش است مر تازیان را، (ناظم الاطباء)، بنومیقاب دشنام است، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
بچهل رسیدن عدد اسبان. (منتهی الارب). صاحب مقنب شدن قوم، نیازمند و درویش گشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). از اضداد است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، جابجا سطبر ساختن رسن را، به دشت و خشکی فرود آمدن، سپری شدن توشه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، خالی گردیدن سرای. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (ترجمان القرآن) ، خداوند ستور توانا شدن، در قواء شدن قوم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، (اصطلاح قافیه) مختلف الحرکه آوردن قوافی شعر را و برفع و جر و نصب آوردن روی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اقوا. عیبی است از عیوب قافیه و آن مختلف کردن است قافیه ها را باختلاف حرکات نه باختلاف حروف چون قافیۀ گل بکسر با گل بضم و قافیۀ دور بفتح با دور بضم. و اقواء در لغت بمعنی تمام شدن زاد است و چون این عیب بسبب آن میباشد که زاد شاعر که قافیۀ صحیح است تمام شده لهذا این عیب را اقواء نام کردند. (آنندراج) (غیاث اللغات از رسالۀ عطایی). و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون و مفاتیح شود
لغت نامه دهخدا
آنچه در خواب دیده میشود و به عربی رؤیا خوانند، (برهان)، رؤیا و آنچه در خواب بینند، (ناظم الاطباء)، به معنی خواب که به عربی آن را رؤیا گویند، (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان مهرانرود بخش بستان آباد شهرستان تبریز با 629 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قَ قَ)
خاگینک. خاگینه. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
نهری که از شمال شهر شوشتر زیر قلعۀ سلاسل از شاخۀ غربی کارون جدا کرده اند و جلگۀ میاناب را که از شوشتر تا بندقیر ممتد است سیراب می کند، نام جلگه ای میان دوشاخۀ شطیط و گرگر رود کارون از شوشتر تا بندقیر
لغت نامه دهخدا
دوات که مرکب و گاهی شنجرف در آن کرده نویسند:
صحف مینا را ده آیتها گزارش کرده شب
از شفق شنگرف و از مه لیقدان انگیخته،
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی جزء دهستان سهندآباد بخش بستان آباد شهرستان تبریز، واقع در 34هزارگزی بستان آباد و 22هزارگزی شوسۀ تبریز به بستان آباد. کوهستانی و سردسیر. دارای 175 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت و گله داری. راه آن مالرو است ودارای خاک قرمز خاص کوزه گری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4). کره و پنیر آنجا به خوبی مشهور است
لغت نامه دهخدا
(اَ قَ)
دهی است جزء دهستان اجارود. بخش گرمی شهرستان اردبیل در 12 هزارگزی شمال خاوری بخش گرمی و 7 هزارگزی شوسۀ گرمی - بیله سوار. جلگه و گرمسیر است. سکنۀ آن 199 تن شیعۀ ترکی زبانند. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و حبوبات، و شغل اهالی زراعت و گله داری است راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
دهی است از دهستان سهندآباد بخش بستان آباد شهرستان تبریز، سکنۀ آن 315 تن. آب آن از چشمه. محصول آن غلات و شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قناب
تصویر قناب
چنگال شیر، زه کمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیقناق
تصویر قیقناق
پارسی ترکی گشته خاگینک خاگینه خاگینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیفناک
تصویر لیفناک
پر زناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیقنات
تصویر تیقنات
جمع تیقن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیناب
تصویر قیناب
کوشا، شتابان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیناب
تصویر شیناب
حرکت انسان یا جانور بر روی آب به وسیله تحرک بازوان و پاها سبحت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیناب
تصویر بیناب
طیف
فرهنگ واژه فارسی سره
خورشتی که با روغن و شکر و تخم مرغ و آب درست کنند
فرهنگ گویش مازندرانی
دست گرفتن، گرفتن، برداشتن
دیکشنری اردو به فارسی