- لیسیدن
- زبان به چیزی مالیدن، با زبان چیزی را پاک کردن
معنی لیسیدن - جستجوی لغت در جدول جو
- لیسیدن
- زبان به چیزی مالیدن
- لیسیدن ((دَ))
- زبان به چیزی مالیدن
- لیسیدن
- lamber
- لیسیدن
- lecken
- لیسیدن
- лизать
- لیسیدن
- лизати
- لیسیدن
- likken
- لیسیدن
- lécher
- لیسیدن
- leccare
- لیسیدن
- जीभ से चाटना
- لیسیدن
- menjilati
- لیسیدن
- লেহন করা
- لیسیدن
- چاٹنا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پنبه یا پشم را با دوک ریسیدن تافتن تابیدن:) می آسوده در مجلس همی گشت رخ میخواره همچون می همی رشت (ویس و رامین)
مرطوب شدن تر شدن، حل کردن، سرشتن (مانند معجون)، خمیر کردن
سر خوردن، لیز خوردن، لغزیدن
لوس شدن، چاپلوسی کردن، فروتنی کردن
ابریشم یا پشم یا پنبه را تاب دادن و به شکل نخ یا ریسمان درآوردن، تابیدن
لاس زدن ملاعبه کردن (با دختر یا زنی)
بزبان مالیده شده برای خوردن
لوس شدن