دهی از دهستان شهاباد بخش حومه شهرستان بیرجند، واقع در 18هزارگزی جنوب باختری بیرجند. کوهستانی و معتدل و دارای 6 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا پنبه و غلات. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی از دهستان شهاباد بخش حومه شهرستان بیرجند، واقع در 18هزارگزی جنوب باختری بیرجند. کوهستانی و معتدل و دارای 6 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا پنبه و غلات. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
اینجا، در اینجا اکنون، زمان یا لحظه ای که در آن هستیم، این زمان، این هنگام، همین دم، در این وقت، فعلاً، حالیا، اینک، ایمه، الحال، همیدون، حالا، الآن، بالفعل، عجالتاً، ایدون، نون، فی الحال، کنون، همینک
اینجا، در اینجا اَکنون، زمان یا لحظه ای که در آن هستیم، این زمان، این هنگام، همین دم، در این وقت، فِعلاً، حالیا، اینَک، اِیمِه، اَلحال، هَمیدون، حالا، اَلآن، بِالفِعل، عِجالَتاً، ایدون، نون، فِی الحال، کُنون، هَمینَک
نام علی بن ابیطالب (ع). (شرفنامۀ منیری) : گر او رفتی بجای حیدر گرد برزم شاه گردان عمرو عنتر نش آهن درع بایستی نه دلدل نه سرپایانش بایستی نه مغفر. دقیقی. این سنیان که سیرتشان بغض حیدر است حقا که دشمنان ابوبکر و عمرّند. ناصرخسرو. داور مهدی سیاست مهدی امت پناه رستم حیدرکفایت حیدر احمدلوا. خاقانی
نام علی بن ابیطالب (ع). (شرفنامۀ منیری) : گر او رفتی بجای حیدر گرد برزم شاه گردان عمرو عنتر نش آهن درع بایستی نه دلدل نه سرپایانش بایستی نه مغفر. دقیقی. این سنیان که سیرتشان بغض حیدر است حقا که دشمنان ابوبکر و عمرّند. ناصرخسرو. داور مهدی سیاست مهدی امت پناه رستم حیدرکفایت حیدر احمدلوا. خاقانی
پهلوی ’اتر’ به معنی اینجا. مقایسه شود با سانسکریت ’اترهی’. (از حاشیۀ برهان قاطعچ معین). اینجا. (برهان) (شرفنامۀ منیری) (غیاث اللغات). اینجا. در اینجا. (ناظم الاطباء) : کان تبنگو کاندر آن دینار بود آن ستد ز ایدر که ناهشیار بود. رودکی. آن سگ ملعون برفت این سند را از خویشتن تخم را مانند باشنگ ایدرش بر جای ماند. منجیک (از لغت فرس اسدی ص 262). ملک عجم بر من خشم گرفت و بترسیدم ایدر آمدم به شهر ملک تا ایمن باشم. (ترجمه تاریخ طبری). [بهرام گور] به نزدیک او [یزدگرد سوم پدر بهرام] آمدم نتوانستم صبر کردن با او از بر او برفتم و ایدر [بزمین عرب] آمدم. (ترجمه تاریخ طبری). بموبد چنین گفت کای نامجوی چو رفتی از ایدر به هرمز بگوی. فردوسی. خواجه بپرونده اندر آمد ایدر اکنون معجب شده است از بر رهوار. آغاجی. ایدر است آنکه همی خوانند او را طوبی ایدر است آنکه همی خوانند او را کوثر. فرخی. تهی کردی از پیل هندوستان را ز بس تاختن بردی آنجا ز ایدر. فرخی. من ایدر به پیکار و رزم آمدم نه از بهر شادی و بزم آمدم. اسدی. ستاره شمر گفت از آن سوی رود مرو لشکر آور هم ایدر فرود. اسدی. نیست چیزی هیچ از این گنبد برون هر چه هست و نیست یکسر ایدر است. ناصرخسرو. گر عمر خویش نوح ترا داد و سام نیز ز ایدر برفت بایدت آخر چو نوح و سام. ناصرخسرو. گه گفت اگر توانی ایدر مقام کن گه گفت اگر توانی با خود مرا ببر. مسعودسعد. گفت این مردمان فسوس کردند که مرا از بهر این مایه مردم ایدر آوردند. (مجمل التواریخ و القصص). موسی را گفتند تو برو با خدای خویش که ما ایدر همی باشیم. (مجمل التواریخ و القصص). ناورده ای برون چومنی را هزارسال اینک تو ایدری فلکا و من ایدرم. سیدحسن غزنوی. مرا پای بست است خاقانی ایدر چرا عزم رفتن مصمم ندارم. خاقانی. در تعجب که این چه نخجیر است و ایدر آوردنم چه تدبیر است. نظامی. گفت ایدر محکمه است و غلغله من نتانم فهم کردن این گله. مولوی (مثنوی چ خاور ص 418). گذشتند و بگذاشتند این جهان را تو هم بگذری زود یا دیر از ایدر. هندوشاه نخجوانی.
پهلوی ’اتر’ به معنی اینجا. مقایسه شود با سانسکریت ’اترهی’. (از حاشیۀ برهان قاطعچ معین). اینجا. (برهان) (شرفنامۀ منیری) (غیاث اللغات). اینجا. در اینجا. (ناظم الاطباء) : کان تبنگو کاندر آن دینار بود آن ستد ز ایدر که ناهشیار بود. رودکی. آن سگ ملعون برفت این سند را از خویشتن تخم را مانند باشنگ ایدرش بر جای ماند. منجیک (از لغت فرس اسدی ص 262). ملک عجم بر من خشم گرفت و بترسیدم ایدر آمدم به شهر ملک تا ایمن باشم. (ترجمه تاریخ طبری). [بهرام گور] به نزدیک او [یزدگرد سوم پدر بهرام] آمدم نتوانستم صبر کردن با او از بر او برفتم و ایدر [بزمین عرب] آمدم. (ترجمه تاریخ طبری). بموبد چنین گفت کای نامجوی چو رفتی از ایدر به هرمز بگوی. فردوسی. خواجه بپرونده اندر آمد ایدر اکنون معجب شده است از بر رهوار. آغاجی. ایدر است آنکه همی خوانند او را طوبی ایدر است آنکه همی خوانند او را کوثر. فرخی. تهی کردی از پیل هندوستان را ز بس تاختن بردی آنجا ز ایدر. فرخی. من ایدر به پیکار و رزم آمدم نه از بهر شادی و بزم آمدم. اسدی. ستاره شمر گفت از آن سوی رود مرو لشکر آور هم ایدر فرود. اسدی. نیست چیزی هیچ از این گنبد برون هر چه هست و نیست یکسر ایدر است. ناصرخسرو. گر عمر خویش نوح ترا داد و سام نیز ز ایدر برفت بایدت آخر چو نوح و سام. ناصرخسرو. گه گفت اگر توانی ایدر مقام کن گه گفت اگر توانی با خود مرا ببر. مسعودسعد. گفت این مردمان فسوس کردند که مرا از بهر این مایه مردم ایدر آوردند. (مجمل التواریخ و القصص). موسی را گفتند تو برو با خدای خویش که ما ایدر همی باشیم. (مجمل التواریخ و القصص). ناورده ای برون چومنی را هزارسال اینک تو ایدری فلکا و من ایدرم. سیدحسن غزنوی. مرا پای بست است خاقانی ایدر چرا عزم رفتن مصمم ندارم. خاقانی. در تعجب که این چه نخجیر است و ایدر آوردنم چه تدبیر است. نظامی. گفت ایدر محکمه است و غلغله من نتانم فهم کردن این گله. مولوی (مثنوی چ خاور ص 418). گذشتند و بگذاشتند این جهان را تو هم بگذری زود یا دیر از ایدر. هندوشاه نخجوانی.
اسبابی که نوسان طبیعی اتم ها یا مولکول ها را در سطح های انرژی برای تولید تابش الکترومغناطیسی در ناحیه های نورمریی، فرابنفش یا فرا قرمز طیف مورد بهره برداری قرار می دهد
اسبابی که نوسان طبیعی اتم ها یا مولکول ها را در سطح های انرژی برای تولید تابش الکترومغناطیسی در ناحیه های نورمریی، فرابنفش یا فرا قرمز طیف مورد بهره برداری قرار می دهد
وسیله ای برای تولید پرتوهای نوری، پرتو باریک و پرقدرت نور تک رنگ که در اجسام مختلف نفوذ می کند و می تواند الماس را هم سوراخ کند و در پزشکی و صنعت کاربرد فراوان دارد
وسیله ای برای تولید پرتوهای نوری، پرتو باریک و پرقدرت نور تک رنگ که در اجسام مختلف نفوذ می کند و می تواند الماس را هم سوراخ کند و در پزشکی و صنعت کاربرد فراوان دارد