جدول جو
جدول جو

معنی لگوری - جستجوی لغت در جدول جو

لگوری
فاحشه، زن پست
تصویری از لگوری
تصویر لگوری
فرهنگ فارسی عمید
لگوری
عنوانی است تحقیر آمیز و دشنام گونه که به فاحشه های زشت و پست دهند و گاه نیز برای تحقیر فواحش خوش سر و وضع اطلاق کنند، پست و پلید (به زنان اطلاق کنند)
فرهنگ لغت هوشیار
لگوری
((لَ))
لقبی که به زنان بدکاره می دهند
تصویری از لگوری
تصویر لگوری
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لوری
تصویر لوری
کولی، کنایه از دزد
جذام، بیماری عفونی مزمن که از علائم آن کم خونی، خستگی زیاد، سردرد، اختلال در دستگاه تنفس و دستگاه گوارش، درد مفاصل، تب، زکام و خونریزی از بینی می باشد، گاهی مادۀ متعفنی از بینی خارج می شود، موهای پلک و ابروها می ریزد، لکه هایی در پیشانی و چانه بروز می کند و لب ها و گونه ها متورم می شود، آکله، خوره، کلی، داءالاسد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آگوری
تصویر آگوری
آجوری
فرهنگ لغت هوشیار
عنوانی است تحقیر آمیز و دشنام گونه که به فاحشه های زشت و پست دهند و گاه نیز برای تحقیر فواحش خوش سر و وضع اطلاق کنند، پست و پلید (به زنان اطلاق کنند)
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به گور (قبر) قبری، گودالی که در بعضی نقاط مانند قبر یا چاه کنند و سر آن غالبا تنگ است و زیر آن فراخ و گندم را در آن زیر زمین انبار کنند و دهانه آنرا ببندند بطوری که جز مالک آن کسی نداند که در آنجا انبار گندم است و این عمل را گاه برای حفظ غلات از دشمن یا سپاهیان بیگانه کنند و گاه برای حفظ آنها و زیاد شدن قیمت تا بهنگام بیرون آورند و بفروشند. یا گندم گوری. گندمی که بطریق مذکور انبار کنند و بهنگام گرانی بیرون آورند و بفروشند. منسوب به گبر گبری، گبری، نوعی انگور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوری
تصویر لوری
غربتی، حرامی، بیحیا و بیشرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوری
تصویر گوری
عشرت، نشاط
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لوری
تصویر لوری
کولی، غربتی، نوازنده، خواننده، خوره، جذام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از الگوریتم
تصویر الگوریتم
((اَ گُ))
فرایندهای متناهی برای حل نوعی از مسائل، خصوصاً روشی که در آن به طور متوالی یک فرایند پایه برای حل مسئله تکرار شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از به طور الگوریتمی
تصویر به طور الگوریتمی
Algorithmically
دیکشنری فارسی به انگلیسی
অ্যালগরিদমিকভাবে
دیکشنری فارسی به بنگالی
الگوریتھم طریقے سے
دیکشنری فارسی به اردو
एल्गोरिदमिक रूप से
دیکشنری فارسی به هندی
อย่างอัลกอริธึม
دیکشنری فارسی به تایلندی
به طور الگوریتمی، به صورت الگوریتمی
دیکشنری اردو به فارسی