جدول جو
جدول جو

معنی لکفو - جستجوی لغت در جدول جو

لکفو
(لَ)
نوعی زنگیان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کفو
تصویر کفو
مثل، نظیر، مانند، همتا
فرهنگ فارسی عمید
(لُ نُ)
کوه لکنو، در کنار خلیج فارس مشرف به دریا واقع و در دامنۀ آن بندرعباس واقع است
لغت نامه دهخدا
(کُفْوْ)
همتا و مانند. (منتهی الارب) (صراخ اللغه). کفؤ. (از اقرب الموارد). مانند به مرتبه. (دهار). مانند. (ترجمان القرآن). همتا و مانند. هم زی و هم جنس و هم نسبت و هماویز. (از ناظم الاطباء). هم شأن. هم دوش. هم زانو. هم ترازو. همال. برابر. انبار. همسر. هم سنگ. هم مرتبه. نظیر. (یادداشت مؤلف) : و لم یکن له کفواً احد. (قرآن 4/112) ، و نبود هیچکس او را همتا و نه درخور، نه همتا و نه هم صفت. (کشف الاسرار ج 10 ص 660).
از جملۀ میران ترا هرگز نبیند کس کفو
از جملۀ شاهان ترا هرگز نبیند کس قرین.
فرخی.
کفوی نداشت حضرت صدیقه
گر می نبود حیدر کرارش.
ناصرخسرو.
زهی غلام که سلطان به مهر تو کفو است
زهی هلال که خورشیدبا تو در خورد است.
خاقانی.
از کجا آرم مثال بی شکست
کفو او نی آید و نی آمده ست.
مولوی (مثنوی).
، در اصطلاح شرع مردی که در اموری با زن برابر باشد. (از کشاف اصطلاحات الفنون) مرد یا زنی که در اموری که شرع تعیین کرده با جفت خود برابر بود:
کفو باید هر دو جفت اندر نکاح
ورنه تنگ آید نماند ارتیاح.
مولوی (مثنوی).
او را از عبداﷲ حکیم بازستدند زیرا که او کفو او نبود و به همسری او نشایست. (تاریخ قم ص 196). و رجوع به کفؤ و کفأت شود
لغت نامه دهخدا
(لُ)
در تداول کرمانیان، کته کلفت
لغت نامه دهخدا
تصویری از کفو
تصویر کفو
نظیر، همتا، مانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کفو
تصویر کفو
((کُ))
نظیر، مانند، جمع اکفا
فرهنگ فارسی معین
برابر، تالی، شبیه، مانند، مثل، معادل، نظیر، همانند، همتا، همسر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دروغگو
فرهنگ گویش مازندرانی