ترشی، هر چیز خوردنی که آن را در آب لیمو یا سرکه خیسانیده باشند و طعمش ترش شده باشد مثلاً آجیل آچار، چاشنی، برای مثال آچار سخن چیست معانی و عبارت / نونو سخن آری چو فراز آمدت آچار (ناصرخسرو - ۳۷۷) ابزار فلزی برای باز و بسته کردن پیچ و مهره
ترشی، هر چیز خوردنی که آن را در آب لیمو یا سرکه خیسانیده باشند و طعمش ترش شده باشد مثلاً آجیل آچار، چاشنی، برای مِثال آچار سخن چیست معانی و عبارت / نونو سخن آری چو فراز آمدت آچار (ناصرخسرو - ۳۷۷) ابزار فلزی برای باز و بسته کردن پیچ و مهره
ریچار که مطلق مربا باشد عموماً و مربائی را که از دوشاب سازند خصوصاً و آنچه از شیر و دوغ و ماست بپزند به هر نحو که باشد، (برهان)، لیچال: یکی غرم بریان و نان از برش نمکدان لیچار گرد اندرش، فردوسی، ترش دیدم جهانی رامن از ترس از آن دوشاب چون لیچار گشتم، مولوی
ریچار که مطلق مربا باشد عموماً و مربائی را که از دوشاب سازند خصوصاً و آنچه از شیر و دوغ و ماست بپزند به هر نحو که باشد، (برهان)، لیچال: یکی غرم بریان و نان از برش نمکدان لیچار گرد اندرش، فردوسی، ترش دیدم جهانی رامن از ترس از آن دوشاب چون لیچار گشتم، مولوی
پرورده ها و ترشی ها در آب لیمو و سرکه و امثال آن، ترشی، چاشنی: این مرد ... آچارها و کامه ها نیکو ساختی ... امیر وی را بنواخت و گفت از گوسفندان خاص پدرم وی بسیار داشت ... یله کردم بدو، (تاریخ بیهقی)، آچار خدای است مزه و بوی خوش و رنگ با سیب و ترنج آمد و جوز و بهی و نار، ناصرخسرو، آچار سخن چیست معانی و عبارت نونو سخن آری چو فراز آمدت آچار، ناصرخسرو، نمی بینی کز آن آچار اگر خاکی تهی ماند ترا ای خاک خور، آن خاک بی آچار نگوارد، ناصرخسرو، چو آچار است لفظ فارس درخورد که بی آچار چیزی کم توان خورد، امیرخسرو دهلوی، ، مطلق میوه ها و ترشی ها و مربّیات و ریچار و ریصار و خوشاب که برای تیز کردن اشتها خورند: ز آچارها هرچه باشد عزیز ترنج و به و نار و نارنج نیز، نظامی، ، در فرهنگها این کلمه را به معنی زمین سراشیب و پست و بلند ضبط کرده و این بیت را شاهد آورده اند: زمینی نیست در عالم سراسر از این پژمرده تر زین بس عجب تر دو گونه جای باشد صعب و دشوار یکی دریا دگر آچار و کهسار، (ویس و رامین)، ، درهم آمیخته و ضم کرده، (برهان)، - آجیل آچار، آجیل که بدان زعفران و آب لیمو و گلپر زنند
پرورده ها و ترشی ها در آب لیمو و سرکه و امثال آن، ترشی، چاشنی: این مرد ... آچارها و کامه ها نیکو ساختی ... امیر وی را بنواخت و گفت از گوسفندان خاص پدرم وی بسیار داشت ... یله کردم بدو، (تاریخ بیهقی)، آچار خدای است مزه وْ بوی خوش و رنگ با سیب و ترنج آمد و جوز و بهی و نار، ناصرخسرو، آچار سخن چیست معانی و عبارت نونو سخن آری چو فراز آمدت آچار، ناصرخسرو، نمی بینی کز آن آچار اگر خاکی تهی ماند ترا ای خاک خور، آن خاک بی آچار نگْوارد، ناصرخسرو، چو آچار است لفظ فارس درخورد که بی آچار چیزی کم توان خورد، امیرخسرو دهلوی، ، مطلق میوه ها و ترشی ها و مربَّیات و ریچار و ریصار و خوشاب که برای تیز کردن اشتها خورند: ز آچارها هرچه باشد عزیز ترنج و به و نار و نارنج نیز، نظامی، ، در فرهنگها این کلمه را به معنی زمین سراشیب و پست و بلند ضبط کرده و این بیت را شاهد آورده اند: زمینی نیست در عالم سراسر از این پژمرده تر زین بس عجب تر دو گونه جای باشد صعب و دشوار یکی دریا دگر آچار و کهسار، (ویس و رامین)، ، درهم آمیخته و ضم کرده، (برهان)، - آجیل آچار، آجیل که بدان زعفران و آب لیمو و گلپر زنند
دپارتمان دلاهت لوار نام دپارتمانی متشکل از ویواره، ولای، ژودان، فره و لیونه به فرانسه، دارای 2 آرندیسمان و 29 کانتون و 268 کمون و 251608 تن سکنه دپارتمان دولا لوار نام دپارتمانی متشکل از فره و قسمتی از بوژوله و لیونه به فرانسه، دارای 3 آرندیسمان و 32 کانتون و 338 کمون و 664822 تن سکنه
دپارتمان دلاهت لوار نام دپارتمانی متشکل از ویواره، ولای، ژودان، فره و لیونه به فرانسه، دارای 2 آرندیسمان و 29 کانتون و 268 کمون و 251608 تن سکنه دپارتمان دولا لوار نام دپارتمانی متشکل از فره و قسمتی از بوژوله و لیونه به فرانسه، دارای 3 آرندیسمان و 32 کانتون و 338 کمون و 664822 تن سکنه
نام شطی به فرانسه که از قلۀ ژربیه دوژنک به سون سرچشمه گیرد و لاپوی، روئن نور، کسن وژین، ارلئان، بلوا، آمبوآز، تور، سومور، آنسنی، نانت، پمبوف و سن نازر را سیراب کند و پس از پیمودن مسیری به درازای 980هزار گز به اقیانوس اطلس ریزد
نام شطی به فرانسه که از قلۀ ژربیه دوژنک به سِون سرچشمه گیرد و لاپوی، روئن نِور، کسن وژین، اُرلئان، بلوا، آمبوآز، تور، سومور، آنسنی، نانت، پمبوف و سن نازر را سیراب کند و پس از پیمودن مسیری به درازای 980هزار گز به اقیانوس اطلس ریزد
دهی از بخش بندپی شهرستان بابل، واقع در 17هزارگزی جنوب بابل. دشت معتدل مرطوب و مالاریایی. دارای 170 تن سکنۀ شیعه مازندرانی و فارسی زبان. آب آن از سجادرودو چشمۀ بولک محصول آن برنج و غلات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است و نصف اهالی در تابستان به ییلاق دمی نرز میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی از بخش بندپی شهرستان بابل، واقع در 17هزارگزی جنوب بابل. دشت معتدل مرطوب و مالاریایی. دارای 170 تن سکنۀ شیعه مازندرانی و فارسی زبان. آب آن از سجادرودو چشمۀ بولک محصول آن برنج و غلات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است و نصف اهالی در تابستان به ییلاق دمی نرز میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
ظ: رستم بن سالار، بن محمد بن سالار. او راست: ’خلاصه الادوار فی مطالب الاحرار’ در موسیقی بزبان فارسی و آن را در 858 هجری قمری تألیف کرده است. (یادداشت مؤلف)
ظ: رستم بن سالار، بن محمد بن سالار. او راست: ’خلاصه الادوار فی مطالب الاحرار’ در موسیقی بزبان فارسی و آن را در 858 هجری قمری تألیف کرده است. (یادداشت مؤلف)
ترکی دست افزار (آچار برابر با پرورده ها و ترشی ها و زمین پست یا سراشیب پارسی است) انواع پرورده ها و ترشیها در آب لیمو و سرکه و مانند آن انواع ترشی آلات، زمین پست و بلند و سراشیب، درهم آمیخته ضم کرده. یا آجیل آچار. آجیلی که بدان زعفران و آب لیمو و گلپر زنند. کلید هر قفل، آلتی فلزی که بوسیله آن مهره های آهنین را باز کنند، قلم حکاکی درفش یا سنبک حکاکی. یا آچار پیچ گوشتی. آلتی فلزی که بوسیله آن پیچ را باز کنند
ترکی دست افزار (آچار برابر با پرورده ها و ترشی ها و زمین پست یا سراشیب پارسی است) انواع پرورده ها و ترشیها در آب لیمو و سرکه و مانند آن انواع ترشی آلات، زمین پست و بلند و سراشیب، درهم آمیخته ضم کرده. یا آجیل آچار. آجیلی که بدان زعفران و آب لیمو و گلپر زنند. کلید هر قفل، آلتی فلزی که بوسیله آن مهره های آهنین را باز کنند، قلم حکاکی درفش یا سنبک حکاکی. یا آچار پیچ گوشتی. آلتی فلزی که بوسیله آن پیچ را باز کنند