جدول جو
جدول جو

معنی لویشن - جستجوی لغت در جدول جو

لویشن
(لَ وی شَ)
لویش. لبیشه. لویشه. لباشه. لواشه. لباچه. رجوع به هر یک از مدخل ها در ردیف خود شود:
لطف او شد نشیمن صهبا
قهر او شد لویشن دریا.
خاقانی (از جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
لویشن
لویشه: لطف او شد نشیمن صهبا قهر او شد لویشن دریا. (خاقانی لغ)
تصویری از لویشن
تصویر لویشن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آویشن
تصویر آویشن
(دخترانه)
گیاهی علفی و معطر از خانواده نعناع با شاخه های فراوان و گلهای سفید یا صورتی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لوکیشن
تصویر لوکیشن
لوکیشن (Location) یا محل فیلمبرداری در صنعت سینما و تلویزیون به مکان های واقعی که برای فیلمبرداری و تصویربرداری استفاده می شود، اشاره دارد. در مقابل، فیلمبرداری در استودیوها و با استفاده از دکوراسیون ها و صحنه های مصنوعی به عنوان `صحنه داخلی` شناخته می شود.
استفاده از لوکیشن ها می تواند به فیلم ها حس طبیعی تری بدهد، زیرا محیط واقعی که در آن فیلمبرداری صورت می گیرد، می تواند جزئیات و ابعاد بیشتری به تصویر برساند. علاوه بر این، لوکیشن ها می توانند برای ایجاد اتمسفر و محیط خاصی که با داستان و حالت فیلم همخوانی دارد، استفاده شوند.
به عنوان مثال، فیلم هایی که در مکان های واقعی مثل شهرها، جنگل ها، دریاچه ها یا ساختمان های تاریخی فیلمبرداری می شوند، می توانند از لوکیشن های مختلف استفاده کنند تا تجربه بصری بیشتری برای تماشاگران ایجاد کنند.
استفاده از لوکیشن ها نه تنها به دلیل واقعیت و زیبایی طبیعت، بلکه به دلیل اینکه امکان ارائه یک تجربه زنده تر و گوناگون تر به تصویربرداری فراهم می کنند، مورد توجه و استفاده قرار می گیرند.
لوکشین یا موقعیت به محل فیلمبرداری که خارج از استودیو باشد اطلاق میشود. این محل ممکن است داخلی یا خارجی باشد. درگذشته با توجه به سنگینی دوربینهای فیلمبرداری و نیز کنترل بهتر و سریعتر شرایط فیلم، استودیو حرف اول را میزد. معمولا برای فیلمهای مستند از لوکیشنهای واقعی استفاده می شود. پس از نهضت نئورئالیسم ایتالیا وساخت دوربینهای سبک، تدریجا فیلمبرداری در موقعیت واقعی رواج یافت.
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از آویشن
تصویر آویشن
گیاهی علفی، خودرو، معطر با برگ های کوچک و ساقۀ کوتاه که مصرف خوراکی دارد مثلاً آویشن کوهی، آویشن شیرازی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اویشن
تصویر اویشن
آویشن، گیاهی علفی، خودرو، معطر با برگ های کوچک و ساقۀ کوتاه که مصرف خوراکی دارد مثلاً آویشن کوهی، آویشن شیرازی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لویش
تصویر لویش
لبیش، تکۀ ریسمانی که بر سر چوب بسته شده و هنگام نعل کردن اسب لب او را در حلقۀ ریسمان می گذارند و می پیچند تا آرام بایستد
فرهنگ فارسی عمید
(اَ شِ)
نگاه و نظر و دیدار. (ناظم الاطباء). بصارت و بینایی. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
لجن. لژن. لوش خره. گل تیره بن آبها و تالابها. گل سیاه که در بن حوضها و ته جویها به هم رسد. (برهان) :
نهالی به زیرش زلوشن بدی
ز بر چادرش آب روشن بدی.
اسدی
لغت نامه دهخدا
(لُ وی شَ / شِ)
غلۀ کوفته شده را گویند که هنوز از کاه جدا نکرده باشند. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(لَ وی شَ / شِ)
لبیشه. لبیش. لبیشن. لویشن. لویش. لباشه. لواشه. لباچه. رجوع به هر یک از این مدخل ها در ردیف خود شود. زیار. (مهذب الاسماء). چوبی رسنی در آن بسته که بر لب ستوران بندند تا نگزند به دندان:
یکیت روی ببینم چنانکه خری را
به گاه ناخنه برداشتن لویشه کنی.
؟ (از لغت نامۀ اسدی).
لبت از هجو در لویشه کشم
که بدینسان بود تبسم خر.
سوزنی.
تبیره زن از خارش چرم خام
لویشه درافکند شب را به کام.
نظامی.
پیش آرد هی هی و هیهات را
وز لویشه پیچد او لبهات را.
مولوی.
مرا کمند میفکن که خود گرفتارم
لویشه بر سر اسبان بدلگام کنند.
سعدی.
پوز خود را لویشه کردستم
تا طمع بگسلد ز قرص و لواش.
نزاری.
حنک، لویشه در دهن اسب. (دهار). تذییر، لویشه بر سر ستور کردن. (تاج المصادر). احتناک، لویشه بر سر ستور نهادن. (ترجمان القرآن)
لغت نامه دهخدا
(اَ شَ)
بر وزن کشیدن سعتر را گویند و بعضی گویند نوعی از سبزی خوردنی است که در میان پیاز و ترب کارندش. (مؤید الفضلاء) ، رونق نبات و حسن آن. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). و رجوع به ایاء و ایاه شود
لغت نامه دهخدا
(لَ وی)
لویشه. لبیشه. لواشه. لباشه. لباچه. لویشن. حلقه ای باشد از ریسمان که بر سرچوبی نصب کنند و لب اسبان و خران بدنعل را در آن حلقه نهند و بتابند تا حرکات ناپسند نکنند. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
صعتر. سعتر. آویشه. آویش. اوشه. اوشن. یوشن. پودنۀ برّی. پودینۀ صحرائی. پودنۀ کوهی. زلف شاهدان:
چه کنی دنیا بی دین و خرد زیراک
خوش نباشد بی نان ترّه و آویشن.
ناصرخسرو.
اکنون نچرد گوزن در صحرا
جز سنبل و کرویا و آویشن.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
ریسمانی که بشکل حلقه برسرچوبی نصب کنند و اسب و خر چموش را در آن حلقه نهند و بتابند تا حرکات ناپسند نکنند: پیش آرد هی هی و هیهات را و ز لویشه پیچد او لبهات را (مثنوی لغ) غله کوفته شده که هنوز از کاه جدا نکرده باشند
فرهنگ لغت هوشیار
حلقه ریسمانی که بر چوبی نصب کنند و لب بالای اسب و خر چموش را در آن ریسمان نهند و تاب دهند تا عاجز شود و حرکات ناپسند نکند
فرهنگ لغت هوشیار
ریسمانی که بشکل حلقه برسرچوبی نصب کنند و اسب و خر چموش را در آن حلقه نهند و بتابند تا حرکات ناپسند نکنند: پیش آرد هی هی و هیهات را و ز لویشه پیچد او لبهات را (مثنوی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوشن
تصویر لوشن
لوش: نهالی بزیرش ز لوشن بدی زبر چادرش آب روشن بدی. (اسدی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی گیاه از تیره نعناعیان با گلهای سفید یا گلی برگهای کوچک متقابل بیضوی و نوک تیز بدرازی یک سانتیمتر صعتر سعتر پودینه صحرایی یا آویشن شیرازی یا آویشن کوهی مزرنگوش وحشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لویشه
تصویر لویشه
((لَ شَ یا ش))
ریسمانی که به شکل حلقه بر سر چوبی نصب کنند و اسب و خر چموش را در آن حلقه نهند و بتابند تا حرکات ناپسند نکنند، لویش، لویشن، لبیشه، لبیشن، لباشه، لواشه، لباچه
فرهنگ فارسی معین
((شَ))
گیاهی است معطر و صحرایی با گل های سفید و برگ های کوچک شبیه نعناع. آویشم، آویشه، آویشنه یا آوشن هم گویند
فرهنگ فارسی معین