ناکس شدن. (زوزنی). ناکس و فرومایه گردیدن. لأمه. ملأمه. (منتهی الارب) : می بینم که کارهای زمانه روی به ادباردارد... اقوال پسندیده مدروس گشته و لؤم و دنائت مستولی. (کلیله و دمنه). از فرط قساوت و لوم طبیعت مبذول نداشت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 167) ، بخیل شدن. زفت گشتن. (منتهی الارب). ملأمه. ملأمت
ناکس شدن. (زوزنی). ناکس و فرومایه گردیدن. لأمه. ملأمه. (منتهی الارب) : می بینم که کارهای زمانه روی به ادباردارد... اقوال پسندیده مدروس گشته و لؤم و دنائت مستولی. (کلیله و دمنه). از فرط قساوت و لوم طبیعت مبذول نداشت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 167) ، بخیل شدن. زفت گشتن. (منتهی الارب). ملأمه. ملأمت
لومه. ملام. ملامه. (منتهی الارب). الامه. نکوهش. سرزنش. سرکوفت. بیغار. بیغاره. سراکوفت. تعییر. توبیخ. تعنیف. سرزنش کردن. (ترجمان القرآن جرجانی). نکوهیدن. (تاج المصادر) (دهار). ملامت کردن. (زوزنی). عذل: نصیحتگری لومش آغاز کرد که خود را بکشتی در این آب سرد. سعدی (بوستان). در این سودا بترس از لوم لائم. سعدی. ، ترس. بیم. (از منتهی الارب)
لومَه. ملام. ملامه. (منتهی الارب). اِلامه. نکوهش. سرزنش. سرکوفت. بیغار. بیغاره. سراکوفت. تعییر. توبیخ. تعنیف. سرزنش کردن. (ترجمان القرآن جرجانی). نکوهیدن. (تاج المصادر) (دهار). ملامت کردن. (زوزنی). عَذل: نصیحتگری لومش آغاز کرد که خود را بکشتی در این آب سرد. سعدی (بوستان). در این سودا بترس از لوم لائم. سعدی. ، ترس. بیم. (از منتهی الارب)
ابن غالب و هو الاصل الثالث من قریش و یتفرع منه علی حاشیه عمود للنسب ثلاث قبائل. (صبح الاعشی ج 1 ص 352) ابن غالب بن فهر بن مالک، مکنی به ابوکعب. جدی جاهلی از قریش و جد هفتم رسول صلوات الله علیه
ابن غالب و هو الاصل الثالث من قریش و یتفرع منه علی حاشیه عمود للنسب ثلاث قبائل. (صبح الاعشی ج 1 ص 352) ابن غالب بن فهر بن مالک، مکنی به ابوکعب. جدی جاهلی از قریش و جد هفتم رسول صلوات الله علیه