- لؤاب (لُ آ)
پر تیرکه از سوی پشت بود و آن نیکو بود. (مهذب الاسماء)
معنی لؤاب - جستجوی لغت در جدول جو
- لؤاب (سَ رَ)
گرد گشتن تشنه حوالی آب بی آنکه برسد آن را. لوب. لؤوب. (منتهی الارب) ، تشنه شدن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(زُ آ)
لغت نامه دهخدا
از ’زٔب’، تغییر و برگشتگی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). انقلاب. (ناظم الاطباء). یقال: الدهر ذوزؤاب، ای انقلاب. و گفته اند که این کلمه مصحف زوات است. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
(ذُ آ ب)
لغت نامه دهخدا
ابن ربیعه الاسدی یکی از شجعان عرب قاتل عتیبه بن الحرث بن شهاب الیربوعی. (عقدالفرید ص 100 و ص 101. و البیان والتبیین جزء ص 16 و ص 19)
ابن اسمأبن زید بن قارب. یکی از شجعان که در یوم الصلحا جنگ میان هوازن و عطفان بدست درید کشته شد. (عقدالفرید جزء 6 ص 37)
ابن اسمأبن زید بن قارب. یکی از شجعان که در یوم الصلحا جنگ میان هوازن و عطفان بدست درید کشته شد. (عقدالفرید جزء 6 ص 37)
(سَ دَ جَ)
لغت نامه دهخدا
لوب. لؤاب. تشنگی. یا گرد گشتن تشنه حوالی آب بی آنکه برسد آنرا. (منتهی الارب). تشنه شدن. (تاج المصادر)
(لُ آ)
لغت نامه دهخدا
نیاز. حاجت. (منتهی الارب) ، پرهای راست کردۀ تیر. (منتخب اللغات). پرده های راست کردۀ تیر. (منتهی الارب)
آب ممزوج با لوش، لوشابه، آب لای ناک
دهی از دهستان مرکزی بخش میمۀ شهرستان کاشان، واقع در 40هزارگزی باختر میمه، کوهستانی و سردسیر، دارای 270 تن سکنه، آب آن از قنات، محصول آنجا غلات، انگور و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری است و از طریق رباط با اتومبیل بدانجا توان رفت، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
نام قصبه ای از دهستان بویراحمد سرحدی بخش کهگیلویۀ شهرستان بهبهان واقع در 9000گزی شمال باختری سی سخت و 8000گزی شمال باختری راه اتومبیل رو سی سخت به شیراز، کوهستانی، سردسیر و مالاریائی، دارای 2600 تن سکنه، آب آن از رودخانه، محصول آنجا غلات، برنج، پشم و لبنیات، شغل اهالی زراعت و حشم داری و صنایع دستی قالی و جاجیم بافی و راه آن مالرو است، ساکنین از طایفۀ بویراحمد پائین هستند، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
دیگ بزرگ، (آنندراج)
