جدول جو
جدول جو

معنی لومبوک - جستجوی لغت در جدول جو

لومبوک
(مَ)
از جزایر اندونزی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(کُ)
شهری در ممالک متحدۀ امریکای شمالی ومرکز اوهایو و از مراکز صنعتی ذوب فلزات و واگن سازی و زغال سنگ است و 375900 تن سکنه دارد. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
(مُ بُوْ رُ)
نام کرسی بخش از ولایت اکس در ایالت ’بوش دورن’ فرانسه. دارای راه آهن و 1992 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
(بِ)
شارل اژن دولرن پرنس دو. مولد ورسال (1751-1825م.). وی ازمخالفین سرسخت انقلابیون و از رؤسای مهاجرین بود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
منسوب به لوبیه. لیبوی
لغت نامه دهخدا
(لَ)
در تداول مردم خراسان به خربوزه و هر میوه ای اطلاق شود که فاسد و آبکی شده باشد. (خراسان گناباد). تلیده (در لهجۀ قزوین). لهیده. آب انداخته
لغت نامه دهخدا
نام کرسی بخش پادوکاله از ولایت سنت -امر به فرانسه، دارای راه آهن و 2395 تن سکنه است
لغت نامه دهخدا
(بِ)
نام شهر باستانی آزاد آلمان که در سال 1937 میلادی به پروس (شلسویک -هلشتاین) منضم گردید. بندری است کنار رود تراو در 15هزارگزی بحر بالتیک. دارای 154800 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
(بُ)
جان. لرد آوبوری. طبیعیدان و فیلسوف انگلیسی، مولد لندن (1834-1913 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(لُ مِ)
دهی از دهستان نوکندکا از بخش مرکزی شهرستان شاهی، واقع در پنج هزارگزی شمال شاهی و 1500گزی باختر راه شوسۀ شاهی به ساری و 250200گزی تهران میان سیاه رود و یوزباشی. دشت، معتدل، مرطوب و مالاریائی و دارای 490 تن سکنه. آب آن از رود خانه سیاه رود. محصول آنجا برنج، پنبه، کنف، غلات، کنجد و صیفی و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). نام موضعی به نوکندکای ساری. (سفرنامۀ رابینو بخش انگلیسی ص 121)
لغت نامه دهخدا
دندان پوسیده، چوب پوسیده، لبالب، پر، سرشار
فرهنگ گویش مازندرانی
لاغر و قد بلند، آویزان
فرهنگ گویش مازندرانی
بالا برو
فرهنگ گویش مازندرانی
کرم چوب، بید چوب
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مزرعه ای در غرب بالا جاده ی کردکوی
فرهنگ گویش مازندرانی