جدول جو
جدول جو

معنی لوما - جستجوی لغت در جدول جو

لوما
(وَ گُکَ دَ)
مرکّب از: لو + ما، اگرنه. و هی بمنزله لولا، تقول لوما تأتینا بالملائکه. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
لوما
اگر نه چرا نه
تصویری از لوما
تصویر لوما
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از توما
تصویر توما
(پسرانه)
تؤام، همراه، نام یکی از حواریون عیسی (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سوما
تصویر سوما
(پسرانه)
در گویش مازندران نهر آب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از روما
تصویر روما
(دخترانه و پسرانه)
آسمان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لورا
تصویر لورا
(دخترانه)
نام سازی است، چنگ، نام یکی از صورتهای فلکی شمالی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هوما
تصویر هوما
(دخترانه)
مرغ سعادت، فرخنده (نگارش کردی: هما)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لومن
تصویر لومن
لومن (Lumen) واحد شار نوری است. شار نوری، مقدار نوری است که از یک چشمه نور در واحد زمان پخش می شود.
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از لولا
تصویر لولا
پیچک، گیاهی صحرایی با برگ های کوچک دندانه دار و گل هایی به شکل زنگوله و به رنگ آبی، سفید یا سرخ کم رنگ. بیشتر در کشتزارها می روید و روی زمین می خزد یا به گیاه های مجاور خود می پیچد و بالا می رود و به هر گیاهی که بپیچد آن را پژمرده و خشک می کند، هر چیز پیچیده و گلوله شده از نخ، ابریشم و مانند آن، انواع گیاهان که به درختان و اشیای مجاور خود بپیچند و بالا بروند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لاما
تصویر لاما
نوعی شتر بی کوهان به رنگ خرمایی، سیاه، سفید یا ابلق که در امریکای جنوبی پیدا می شود و قدش به یک متر می رسد
مرد روحانی یا کاهن بودایی در طریقۀ لامائیسم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لولا
تصویر لولا
ابزاری که با آن در را به چهارچوب وصل می کنند و در به وسیلۀ آن باز و بسته می شود
فرهنگ فارسی عمید
به لغت زند و پازند سیر برادر پیاز را گویند و به عربی ثوم وفوم خوانند، (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
یکی از حیوانات پستاندار گوشتخوار درندۀ آمریکا، نام عامیانۀ آن کوگوار است
لغت نامه دهخدا
نوعی از شراب است که به عربی مرز نامند، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(تُ)
توماس. یکی از حواریون دوازده گانه عیسی (ع). (روضهالمناظر ابن شحنه از یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (از ترجمه دیاتسارون ص 57 از یادداشت ایضاً). یکی از حواریین عیسی. (المدهش ابن جوزی از یادداشت ایضاً). در یونانی او را ددیمس گویند. هر دو لفظ به معنی توأم می باشد، یکی از رسولان بود. (انجیل متی 10:3. انجیل یوحنا 20:24). محتمل است که مثل سایر رسولان از اهل جلیل بوده اما محل تولد و وض-ع دعوت و هدایت شدن او معلوم نیست. (انجیل لوقا 6:13-15). از قرار معلوم شخص تندحوصله و تندمزاج بود لکن دموی مزاج نبود و در غایت میل و حرارت خود را به مسیح تسلیم نمود و حاضر بود که مطالبی را که برای او حتمی الوقوع باشد قبول کند. (انجیل یوحنا 11:16 و 14:5 و 6). با وجود اینها شخصی دیرباور بود که تا مطالب را بعینه مشاهده نمی کرد قبول نمی نمود. چنانکه مشاهده میشود در قیامت عیسی مسیح شک داشت. (انجیل یوحنا 20:19-29) (از قاموس کتاب مقدس).... اما توما که یکی از آن دوازده (شاگردان) بود و او را توأم می گفتند وقتی که عیسی آمد با ایشان نبود. پس شاگردان دیگر بدوگفتند خداوند را دیده ایم. بدیشان گفت تا در دو دستش جای میخها نبینم و انگشت خود را در جای میخها نگذارم و دست خود را بر پهلویش ننهم ایمان نخواهم آورد. وبعد از هشت روز باز شاگردان با توما در خانه ای جمع بودند و درها بسته بود که ناگاه عیسی آمد... پس به توما گفت: انگشت خود را به اینجا بیاور و دستهای مرا ببین... توما در جواب وی گفت: ای خداوند من و ای خدای من... (انجیل یوحنا باب 20). رجوع به توماس و تاریخ ایران باستان ج 3 ص 263 و قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا
(لَ)
نکوهش. لومی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان شیروان بخش شیروان چرداول شهرستان ایلام، واقع در 29هزارگزی جنوب چرداول، کنار راه اتومبیل رو شیروان به زنگوان، کوهستانی و گرمسیر، دارای 300 تن سکنه، آب آن از رود خانه کلان، محصول آنجا غلات، ذرت، پنبه، لبنیات و حبوبات، شغل اهالی زراعت و گله داری است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
دهی جزء دهستان جمعآبرود بخش حومه شهرستان دماوندواقع در هزارگزی جنوب خاوری دماوند و ده هزارگزی جنوب راه شوسۀ طهران به مازندران، کوهستانی و سردسیر، دارای 500 تن سکنه، آب آن از قنات و چشمه سار، محصول آنجا غلات و قیسی، شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است و معدن گچ دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(دَ وَ / دَ)
دریا و آن را داماء نیز گویند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
سختی، زیان، گزند، اگر نه آهنی که وسیله اتصال لنگرهای در به چهارچوب و گشاد و بند در است، ابزاری که در را به چهار چوب متصل میسازد
فرهنگ لغت هوشیار
سریانی تازی گشته لوف: پیلگوش صبا انگیخته هر سو خروشی زده بر گاو چشمی پیلگوشی (نظامی) گل گندم، ابرگیاهی یالوفای مصری. ابر گیاهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لومه
تصویر لومه
نکوهنده نکوهیده، چشم داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لومی
تصویر لومی
نکوهش سر زنش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوام
تصویر لوام
ملامت کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لزوما
تصویر لزوما
ضرورتاً، اضطراراً، باید بایست فریچپان ضروره وجوبا
فرهنگ لغت هوشیار
ساخته نادرست فارسی گویان دویم دریا مجلس نمایندگان ملت در کشور روسیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوماء
تصویر لوماء
جمع لئیم، زفتان ژکوران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاما
تصویر لاما
فرانسوی شتر بی کوهان از جانوران شتر آمریکا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوما
تصویر دوما
مجلس نمایندگان ملت در کشور روسیه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لاما
تصویر لاما
شتر بی کوهان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لاما
تصویر لاما
پیشوای مذهب لامایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لولا
تصویر لولا
((لُ))
اگر نه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لولا
تصویر لولا
((لُ))
قطعه ای فلزی که در یا پنجره را به چهارچوبه وصل کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لوام
تصویر لوام
((لَ وّ))
بسیار نکوهنده، بسیار نکوهش کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوما
تصویر دوما
دوم اینکه
فرهنگ واژه فارسی سره