دهی است از دهستان بریاجی بخش سردشت شهرستان مهاباد. واقع در8/5هزارگزی باختری سردشت. آب آن از رود خانه سردشت. سکنۀ آن 235 تن. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان بریاجی بخش سردشت شهرستان مهاباد. واقع در8/5هزارگزی باختری سردشت. آب آن از رود خانه سردشت. سکنۀ آن 235 تن. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان دشت بخش سلوانای شهرستان ارومیه، واقع در شمال باختری سلواناو شمال راه ارابه رو جرمی به دبۀ ارومیه با هوای سرد و 105 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان دشت بخش سلوانای شهرستان ارومیه، واقع در شمال باختری سلواناو شمال راه ارابه رو جرمی به دبۀ ارومیه با هوای سرد و 105 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
غرشمالی. ارقگی. (فرهنگ فارسی معین). سروصدا کردن. داد و بیداد راه انداختن. پررویی کردن و فحش دادن و فضاحت کردن زنان در موقع نزاع. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده). - کولیگری راه انداختن، در تداول عامه، داد و فریاد بیهود کردن. غرشمالی کردن. (فرهنگ فارسی معین). - کولیگری کردن، داد و فریاد کردن زن یا دختر. داد و فریاد کردن زن برای پیش بردن مقصودی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کولی بازی درآوردن. ، فسق وفجور. (آنندراج از سفرنامۀ شاه ایران)
غرشمالی. ارقگی. (فرهنگ فارسی معین). سروصدا کردن. داد و بیداد راه انداختن. پررویی کردن و فحش دادن و فضاحت کردن زنان در موقع نزاع. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده). - کولیگری راه انداختن، در تداول عامه، داد و فریاد بیهود کردن. غرشمالی کردن. (فرهنگ فارسی معین). - کولیگری کردن، داد و فریاد کردن زن یا دختر. داد و فریاد کردن زن برای پیش بردن مقصودی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کولی بازی درآوردن. ، فسق وفجور. (آنندراج از سفرنامۀ شاه ایران)
غرشمالی ارقگی: هان پدر سوخته بیحیا با کولیگری و نانجیب بازی هنوز هیچ نشده میخواهی بسیم آخر بزنی ک یا کولیگری راه انداختن، داد و فریاد بیهوده کردن غرشمالی کردن
غرشمالی ارقگی: هان پدر سوخته بیحیا با کولیگری و نانجیب بازی هنوز هیچ نشده میخواهی بسیم آخر بزنی ک یا کولیگری راه انداختن، داد و فریاد بیهوده کردن غرشمالی کردن