جدول جو
جدول جو

معنی لوفا - جستجوی لغت در جدول جو

لوفا
خیری، علقم، حنظل، قثاءالحمار، قنطوریون، داروئی است که آن را قنطوریون خوانند، خوردن آن زنان را بچۀ مرده از شکم برآرد و بعضی گویند نوعی از حی العالم است، (برهان)، به عبرانی حی العالم است ونزد بعضی قنطوریون صغیر است، (تحفۀ حکیم مؤمن)، صاحب منهاج گوید: قنطوریون باریک است، صاحب جامع گوید: نوعی از حی العالم است که آن را آذان القیث گویند، (اختیارات بدیعی)، حی العالم، (تذکرۀ ضریر انطاکی)
لغت نامه دهخدا
لوفا
سریانی تازی گشته لوف: پیلگوش صبا انگیخته هر سو خروشی زده بر گاو چشمی پیلگوشی (نظامی) گل گندم، ابرگیاهی یالوفای مصری. ابر گیاهی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زوفا
تصویر زوفا
(دخترانه)
گیاهی پایا و معطر از خانواده نعناع
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لورا
تصویر لورا
(دخترانه)
نام سازی است، چنگ، نام یکی از صورتهای فلکی شمالی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لواف
تصویر لواف
گلیم باف، زیلو باف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لولا
تصویر لولا
ابزاری که با آن در را به چهارچوب وصل می کنند و در به وسیلۀ آن باز و بسته می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لولا
تصویر لولا
پیچک، گیاهی صحرایی با برگ های کوچک دندانه دار و گل هایی به شکل زنگوله و به رنگ آبی، سفید یا سرخ کم رنگ. بیشتر در کشتزارها می روید و روی زمین می خزد یا به گیاه های مجاور خود می پیچد و بالا می رود و به هر گیاهی که بپیچد آن را پژمرده و خشک می کند، هر چیز پیچیده و گلوله شده از نخ، ابریشم و مانند آن، انواع گیاهان که به درختان و اشیای مجاور خود بپیچند و بالا بروند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موفا
تصویر موفا
بسیار، زیاد، فراوان، به طور فراوان، جزیل، بی اندازه، غزیر، معتدٌ به، درغیش، موفّر، عدیده، متوافر، موفور، وافر، کثیر، خیلی، به غایت، مفرط
فرهنگ فارسی عمید
گیاهی پایا و خودرو با برگ های کوچک و معطر و گل هایی به رنگ های مختلف که به عنوان اسانس یا دارو به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
نام موضعی به آمل مازندران، (سفرنامۀ رابینو بخش انگلیسی ص 112)
لغت نامه دهخدا
دوایی است و آن دو نوع میباشد: خشک و تر، خشک را زوفای یابس می گویند و آن به برگ سنای مکی می ماند و بهترین وی آن است که از کوه بیت المقدس آورند و آن به زوفای مصری شهرت دارد، گرم و خشک است در سیم، و تر را زوفای رطب، و آن چرکی است که بر زیر دنبۀ گوسفند ارمن جمع میشود ونوع دیگر نیز در اختیارات گفته اند، طبیعت آن گرم است در سیم، استسقاء را نافع باشد، (برهان)، زوفی، (آنندراج)، گیاه دائمی از تیره نعناعیان ... دارای گلهای سفید، آبی، یا صورتی است، در سابق برای بوی خوش و مصارف دارویی کاشته میشد، فعلاً فقط برای زینت کاشته میشود، بعضی گیاه جنس را زوفا خوانده اند، جنس موسوم به قطرم است که چون گربه آنرا دوست دارد آنرا علف گربه یا حشیشهالهر نیز می نامند، (از دایره المعارف فارسی)، زوفاء، زوفی، زوفه، گیاهی است پایا از تیره نعناعیان که به حالت خودرو و در نواحی جنوبی اروپاو آسیای صغیر و روسیه و ایران می روید، ارتفاعش بین 40 تا 60 سانتیمتر و ریشه اش ضخیم و منشعب و ساقه هایش نسبهً چوبی و برگهایش کوچک و متقابل و نوک تیز و کامل و بسیار معطر می باشد، گلهایش زیبا و معطر و به رنگهای آبی تیره، مایل به بنفش و سفید و گاهی گلی است، اسانس این گیاه مشابه اسانس نعناع است و مصرف طبی دارد، جسمی، حسل، ثغام، (فرهنگ فارسی معین)، رجوع به زوفی و کارآموزی داروسازی ص 214 و گیاه شناسی گل گلاب چ 3 ص 278 و قاموس کتاب مقدس و ترکیبهای این کلمه شود،
- زوفای بستانی، نوعی از دو نوع زوفا، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، رجوع به زوفا شود،
- زوفای تر، رجوع به زوفای رطب شود،
- زوفای جبلی، نوعی از دو نوع زوفا، (یادداشت ایضاً)،
- زوفای خشک، رجوع به زوفای یابس شود،
- زوفای رطب، چرکی است که در دنبه و موی زیر شکم و کنج ران گوسفند جمع و منعقد می گردد و به فارسی سنگل میش و به ترکی شقلداق نامند، (از تحفۀ حکیم مؤمن)، رجوع به همین کتاب و اختیارات بدیعی و ترجمه صیدنه و دیگر کتب طبی و داروئی شود،
- زوفای یابس، گیاهی است مفروش بر روی زمین، برگش شبیه به برگ صعتر بستانی و مرزنجوش و با عطریت و شاخه های او پرگره و بر هر گرهی مایل به زردی و بی تخم و تلخ مزه، (از تحفۀ حکیم مؤمن)، رجوع به همین کتاب و اختیارات بدیعی و ترجمه صیدنه و تذکرۀ داود ضریر انطاکی شود
لغت نامه دهخدا
سنگی است سیاه و اسفنجی که در بلاد حلب یافت میشود واز آن سنگ آسیاب سازند و این کلمه دخیل است، (از اقرب الموارد)، نوعی از صمغ صنوبر باشد و آن را به عربی علک یابس خوانند و به فارسی زنگباری گویند، (آنندراج) (فهرست مخزن الادویه) (برهان)، نوعی از صنوبر است، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
دهی کوچکی است از دهستان دردیمه سورتیجی بخش چهاردانگۀ شهرستان ساری، واقع در 45هزارگزی شمال باختری کیاسر، دارای 20 تن سکنه است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
نام آلتی در موسیقی، چنگ رومی، (التفهیم)، صنج، چنگ، و آن کلمه یونانی است،
نام صورت نهم از نوزده صورت شمالی فلکی قدماست و عرب آن را نسر واقع و نیز سلحفات گویند، (مفاتیح)، یکی از صور شمالی و آن چنگ رومی باشد و گاهگاه او را کشف نام کنند، (التفهیم)
لغت نامه دهخدا
(لَوْ وا)
گستردنی زلیه ساز. (منتهی الارب). لباف (در تداول عامۀ فارسی زبانان). جوال باف. پاتاوه باف. پلاس باف. (مهذب الاسماء) (ملخص اللغات حسن خطیب). پای تابه فروش. (مهذب الاسماء). صاحب آنندراج گوید: کسی که ریسمان و جدار (؟) و کره (؟) و غیره سازد و این عربی است و به فارسی شالنگی و در هندوستان شلنگی گویند:
من عاشق خستۀ مستمند
ز لواف افتاده ام در کمند
زمویی که او ریسمان بافته
رگم را به تار غمش تافته.
میرزا طاهر وحید (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(وَ گُ شُ دَ)
مرکّب از: لو، اگر + لا، نه، اگرنه. (ترجمان القرآن جرجانی) : ولولا، اینکه. و اگرنه اینکه: لولا اجتبیتها، چرا فراننهادی آن را از خویشتن. (ترجمان القرآن جرجانی)
لغت نامه دهخدا
(لَ / لُو)
به هندی سپستان است. (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(لَ / لُ)
لولب آهنی که وسیلۀ اتصال لنگرهای در به چهارچوب و گشاد و بند در است.
- لولای توهمی، نوعی از لولا که جفتهااز یکدیگر جدا نگردند.
- لولای چاکدار، نوعی لولا که دو قسمت متحرک آن از یکدیگر جدا گردد. مقابل لولای درنیا و لولای توهمی.
- لولای درنیا، نوعی از لولا که دو قسمت متحرک آن از یکدیگر جدا نشود
لغت نامه دهخدا
نام حکیمی از حکمای روم که او را لوش نیز گویند، (آنندراج)، نام حکیمی بوده رومی و او در صنعت نقاشی و مصوری عدیل و نظیر نداشته، همچنانکه مانی در چین سالار و بزرگ نقاشان و سرآمد ایشان بوده او نیز بزرگ و سرآمد نقاشان روم بوده است و چنانکه کتاب مانی را انگلیون می خوانند، کتاب او را تنگلوشا می نامند و تنگلوش هم میگویند، (برهان)، این مفهوم از تعبیر غلط ’تنگلوشا’ پدید آمده است، و رجوع به برهان قاطع چ معین و تنگلوشا شود
لغت نامه دهخدا
قرع است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(لَ / لُو)
غلیواج باشد و آن را خاد و زغن نیز گویند. (جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لوفت
تصویر لوفت
پرز پرز دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوفی
تصویر لوفی
بنگرید به لوف گل گندم، ابرگیاهی یالوفای مصری. ابر گیاهی
فرهنگ لغت هوشیار
سختی، زیان، گزند، اگر نه آهنی که وسیله اتصال لنگرهای در به چهارچوب و گشاد و بند در است، ابزاری که در را به چهار چوب متصل میسازد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوما
تصویر لوما
اگر نه چرا نه
فرهنگ لغت هوشیار
ریسمانتاب گوالباف پاتاوه باف پایتابه فروش شالنگی زیلوباف، سازنده لوازم چادرو خیمه، جوال باف، پاتاوه باف پای تابه فروش
فرهنگ لغت هوشیار
از روی لطف، بلطف، به مهر از روی لطف و مرحمت مقابل عنفا، بمیامن شهامت و دها و محاسن حصافت رای انور خدایگانی لطفا و عنفا سر برخط انقیاد نهاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوفا
تصویر قوفا
سریانی تازی گشته زنگباری
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است پایا از تیره نعناعیان که به حالت خودرو و در نواحی جنوبی اروپا و آسیای صغیر و روسیه و ایران میروید. ارتفاعش بین 40 تا 60 سانتیمتر و ریشه اش ضخیم و منشعب و ساقه های نسبتا چوبی و برگهایش کوچک و متقابل و نوک تیز و کامل و بسیار معطر میباشد گلهایش زیبا و معطر و به رنگهای آبی تیره مایل به بنفش و سفید و گاهی گلی است اسانس این گیاه مشابه اسانس نعناع است و مصرف طبی دارد جسمی حسل ثغام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موفا
تصویر موفا
وفا کرده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لواف
تصویر لواف
((لَ وّ))
زیلوباف، سازنده لوازم چادر و خیمه، جوال باف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لولا
تصویر لولا
((لُ))
قطعه ای فلزی که در یا پنجره را به چهارچوبه وصل کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لولا
تصویر لولا
((لُ))
اگر نه
فرهنگ فارسی معین
گیاهی است پایا از تیره نعناعیان که به حالت خودرو می روید.ریشه اش ضخیم و منشعب و ساقه هایش نسبتاً چوبی و برگ هایش کوچک و متقابل و نوک تیز و بسیار معطر می باشد. گل هایش زیبا و معطر است. اسانس این گیاه مشابه اسانس نعناع است و مصرف طبی دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لطفا
تصویر لطفا
خواهشمندم، خواهشمند است
فرهنگ واژه فارسی سره