جدول جو
جدول جو

معنی لوشون - جستجوی لغت در جدول جو

لوشون
نام موضعی به اسپانیا، (الحلل السندسیه ج 2 ص 110)
لغت نامه دهخدا
لوشون
لب و لوچه ی آویزان، نومید و سرخورده
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

خانه، بیمارخانه، بیمارستان، (ناظم الاطباء)، دارالشفاء، (آنندراج)، قشون، (ناظم الاطباء)، فوج و لشکری، (آنندراج)، رجوع به قشون شود
لغت نامه دهخدا
نام محلی کنار راه قزوین و رشت میان پاچنار و بهادی وند بزرگ، واقع در 236هزارگزی تهران نزدیک خرزان. دارای پلی بزرگ به همین نام در جنوب ده بر روی شاهرود. دهی جزء بلوک فاراب دهستان عمّارلو از بخش رودبار شهرستان رشت واقع در سی هزارگزی جنوب خاوری رودبار و شش هزارگزی شمال پل لوشان. کوهستانی، معتدل، مرطوب و مالاریائی. دارای 212 تن سکنه. آب آن از رود محلی و چشمه سار. محصول آنجا غلات و برنج. شغل اهالی زراعت است و چند قهوه خانه و دکان کنار پل و راه شوسۀ قزوین به رشت دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
دهی از دهستان بخش نمین شهرستان اردبیل واقع در 21هزارگزی اردبیل و دوازده هزارگزی شوسۀ گرمی به اردبیل. کوهستانی و معتدل. دارای 319 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
نام کرسی بخش وین از ولایت شاتل رلت. دارای راه آهن و 5059 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان یخاب بخش طبس شهرستان فردوس، واقع در 160هزارگزی شمال طبس، جلگه و گرمسیر، دارای 30 تن سکنه، آب آن ازقنات، محصول آنجا غلات و انقوزه، شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
لجن. لژن. لوش خره. گل تیره بن آبها و تالابها. گل سیاه که در بن حوضها و ته جویها به هم رسد. (برهان) :
نهالی به زیرش زلوشن بدی
ز بر چادرش آب روشن بدی.
اسدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از قوشون
تصویر قوشون
قشون قشن ترکی بنگرید به قشون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوشن
تصویر لوشن
لوش: نهالی بزیرش ز لوشن بدی زبر چادرش آب روشن بدی. (اسدی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
از روستاهای کوهسار فندرسک استارآباد
فرهنگ گویش مازندرانی
آن ها
فرهنگ گویش مازندرانی