نام محلی کنار راه قزوین و رشت میان پاچنار و بهادی وند بزرگ، واقع در 236هزارگزی تهران نزدیک خرزان. دارای پلی بزرگ به همین نام در جنوب ده بر روی شاهرود. دهی جزء بلوک فاراب دهستان عمّارلو از بخش رودبار شهرستان رشت واقع در سی هزارگزی جنوب خاوری رودبار و شش هزارگزی شمال پل لوشان. کوهستانی، معتدل، مرطوب و مالاریائی. دارای 212 تن سکنه. آب آن از رود محلی و چشمه سار. محصول آنجا غلات و برنج. شغل اهالی زراعت است و چند قهوه خانه و دکان کنار پل و راه شوسۀ قزوین به رشت دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
نام محلی کنار راه قزوین و رشت میان پاچنار و بهادی وند بزرگ، واقع در 236هزارگزی تهران نزدیک خرزان. دارای پلی بزرگ به همین نام در جنوب ده بر روی شاهرود. دهی جزء بلوک فاراب دهستان عمّارلو از بخش رودبار شهرستان رشت واقع در سی هزارگزی جنوب خاوری رودبار و شش هزارگزی شمال پل لوشان. کوهستانی، معتدل، مرطوب و مالاریائی. دارای 212 تن سکنه. آب آن از رود محلی و چشمه سار. محصول آنجا غلات و برنج. شغل اهالی زراعت است و چند قهوه خانه و دکان کنار پل و راه شوسۀ قزوین به رشت دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
دهی از دهستان بخش نمین شهرستان اردبیل واقع در 21هزارگزی اردبیل و دوازده هزارگزی شوسۀ گرمی به اردبیل. کوهستانی و معتدل. دارای 319 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی از دهستان بخش نمین شهرستان اردبیل واقع در 21هزارگزی اردبیل و دوازده هزارگزی شوسۀ گرمی به اردبیل. کوهستانی و معتدل. دارای 319 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی از دهستان یخاب بخش طبس شهرستان فردوس، واقع در 160هزارگزی شمال طبس، جلگه و گرمسیر، دارای 30 تن سکنه، آب آن ازقنات، محصول آنجا غلات و انقوزه، شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی از دهستان یخاب بخش طبس شهرستان فردوس، واقع در 160هزارگزی شمال طبس، جلگه و گرمسیر، دارای 30 تن سکنه، آب آن ازقنات، محصول آنجا غلات و انقوزه، شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لجن. لژن. لوش خره. گل تیره بن آبها و تالابها. گل سیاه که در بن حوضها و ته جویها به هم رسد. (برهان) : نهالی به زیرش زلوشن بدی ز بر چادرش آب روشن بدی. اسدی
لَجن. لَژن. لوش خره. گل تیره بن آبها و تالابها. گل سیاه که در بن حوضها و ته جویها به هم رسد. (برهان) : نهالی به زیرش زلوشن بُدی ز بر چادرش آب روشن بُدی. اسدی