جدول جو
جدول جو

معنی لودون - جستجوی لغت در جدول جو

لودون
(نَ)
نام کرسی بخش وین از ولایت شاتل رلت. دارای راه آهن و 5059 تن سکنه
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(گُدْ وَ)
کوهناب، دهی است از دهستان رودقات بخش مرکزی شهرستان مرند. واقع در 16هزارگزی خاور مرند و 16هزارگزی خط راه آهن و شوسۀ جلفا به مرند. جلگۀ و هوای آن سردسیر وسکنۀ آن 491 تن است. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
نام موضعی به اسپانیا، (الحلل السندسیه ج 2 ص 110)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
دهی از دهستان بخش نمین شهرستان اردبیل واقع در 21هزارگزی اردبیل و دوازده هزارگزی شوسۀ گرمی به اردبیل. کوهستانی و معتدل. دارای 319 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
مرد کوتاه گردن و کوتاه دست و کوتاه سینه، مرد ناقص خلقت و ناقص اندام، مرد تنگ دوش. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به مودن شود، بچۀ لاغر و نزار. (منتهی الارب) (آنندراج). بچۀ زار و لاغر زاییده شده. (ناظم الاطباء). کودک نارسیده. (مهذب الاسماء). ورجوع به مودن و مودونه شود، تر نهاده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). خیسانیده
لغت نامه دهخدا
(لِ)
جمع واژۀ لده. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ذیل ولد)
لغت نامه دهخدا
گودی دندان های اسب جوان که در ده سالگی از بین رود
فرهنگ گویش مازندرانی
از روستاهای کوهسار فندرسک استارآباد
فرهنگ گویش مازندرانی
لب و لوچه ی آویزان، نومید و سرخورده
فرهنگ گویش مازندرانی