جدول جو
جدول جو

معنی لواشک - جستجوی لغت در جدول جو

لواشک
لواشی که از رب سطبر شده آلو و قیسی و امثال آن، آلو یا گوجه را پزند و پوست و هسته آنرا دور کنند و بقوام آرند و چون نان لواشی نازک کنند جهت خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
لواشک
((لَ شَ))
نوعی خوراکی پهن و نازک همانند لواش از میوه هایی ترش و آبدار که به عنوان چاشنی یا تنقلات به کار می رود
فرهنگ فارسی معین
لواشک
افشرۀ میوه که آن را پس از جوشاندن روی آتش میان سینی می ریزند و مانند نان لواش پهن و نازک می کنند و پس از خشک شدن به مصرف می رسانند
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حواشک
تصویر حواشک
جمع حاشک، پی هم آیان، بادها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لواشه
تصویر لواشه
لبیش، تکۀ ریسمانی که بر سر چوب بسته شده و هنگام نعل کردن اسب لب او را در حلقۀ ریسمان می گذارند و می پیچند تا آرام بایستد
فرهنگ فارسی عمید
لواش کوچک، لواشی است که از آلو تهیه کنند بدین طریق که گوشت آلو را - که خوب پخته شده باشد - له کرده و مانند نان لواش پهن و نازک کرده بفروش رسانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لواشه
تصویر لواشه
پارسی تازی گشته لواشه لوایشه لبیشه ریسمانی برای ستور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لواش
تصویر لواش
نوعی نان بسیار نازک
فرهنگ فارسی عمید
بلاشک بی گمان: ... و در نقض عزایم او مبالغتی بیش از این نمایم لاشک که بتهمتی منسوب شوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لواک
تصویر لواک
خاییدنی جویدنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لواش
تصویر لواش
نان تنک و نرم از گندم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واشک
تصویر واشک
باشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاشک
تصویر لاشک
((شَ کّ))
بی گمان، بی تردید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لواش
تصویر لواش
((لَ))
نوعی نان نرم و نازک و پهن
فرهنگ فارسی معین