جدول جو
جدول جو

معنی لواحس - جستجوی لغت در جدول جو

لواحس
خوردنده، آکل
تصویری از لواحس
تصویر لواحس
فرهنگ فارسی عمید
لواحس
(لَ حِ)
جمع واژۀ لاحس: به ضیافت خانه عقارب نواهس و حیات لواحس بشتافت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 456)
لغت نامه دهخدا
لواحس
جمع لاحس، خورندگان لیسندگان جمع لاحس: به ضیافت خانه عقارب نواهس و حیات لواحس بشتافت
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لواحق
تصویر لواحق
لاحق ها، ویژگی چیزهایی یا کسانی که بعد از چیز یا کس دیگر بیایند و به آن بپیوندند، جمع واژۀ لاحق
فرهنگ فارسی عمید
(لَ حِ)
جمع واژۀ لاحظه. دنباله های چشم. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
چشیدنی. یقال: ماذقت لواساً، نچشیدم چشیدنی را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَوْ وا)
شیرینی و جز آن جوینده جهت خوردن. (منتهی الارب). آنکه بر خوان هر چیزی میجوید و میخورد. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(سَ دَ قَ)
تشنه شدن. (تاج المصادر). لوح. لؤوح. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَوْ وا حَ)
سخت رنگ روی گرداننده و سیاه کننده. (منتخب اللغات) : و ما اءدراک ما سقر. لاتبقی و لاتذر. لواحه للبشر. (قرآن 27/74-29)
لغت نامه دهخدا
(لَ حِ)
جمع واژۀ لاحم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَ حِ)
جمع واژۀ لاحق. ملحقات. پیوستها به دنبال چیزی. (منتخب اللغات) ، جمع واژۀ لاحقه: و بر آنجمله که در احیای سوابق معدلت امیر عادل ناصرالدین... سعی نمود تا آن رابه لواحق خویش بیاراست. (کلیله و دمنه). گمان نمی باشد که شنزبه سوابق تربیت را به لواحق کفران خویش مقابله روا دارد. (کلیله و دمنه). به قضاء سوابق حقوق نعمت ملک رضی نوح و لواحق امیر ابوالحرث که سلالۀ ملک و وارث تاج و تخت اوست ایستاده ایم. (ترجمه تاریخ یمینی). آنچه طرف ختای است به صاحب محمود یلواج که سوابق بندگیها به لواحق هواداری مقرون گردانید. (جهانگشای جوینی) ، در اصطلاح منجمان، عبارت است از خمسۀ مسترقه و آن پنج روز از سال اصطلاحی است و بیان آن در لفظ سنه بگذشت. (کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
(لَ هَِ)
جمع واژۀ لاهس. (اقرب الموارد). شتابکاران چابک دستان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حِ)
لیسنده، خورنده. آکل
لغت نامه دهخدا
تصویری از لواح
تصویر لواح
تشنه شدن، درخشیدن آذرخش، پیداشدن ستاره
فرهنگ لغت هوشیار
چشیدنی چلاس کسی را گویند که از هر خوراک و شیرینی وزن بهره ای خواهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاحس
تصویر لاحس
خورنده، لیسنده لیسنده، خورنده آکل جمع لواحس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لواحظ
تصویر لواحظ
جمع لاحظه، گوشه های چشم جمع لاحظه دنباله های چشم
فرهنگ لغت هوشیار
جمع لاحقه، رسندگان آیندگان پیوستگان افزوده ها دنباله ها و پنجه دزدیده جمع لاحق لاحقه: پیوسته ها بدنبال چیزی مقابل سوابق: برآن جمله که در احیای سوابق امیر عادل ناصر الدین والدوله... سعی نمود تا آن را به لواحق خویش بیاراست و رسوم ستوده او را تازه و زنده گردانید، ملحقات ضمایم: از علوم اعداد و مقادیر و لواحق آن، حوادث تازه مقابل سوابق: و بروزگار از هر دو جانب تمکن یافته و قدیم و حدیث آن بهم پیوسته و سوابق بلواحق مقرون شده، توابع ناحیه ای اعمال: و در آن محال عاطفت پادشاهانه ایالت و ولایت همدان و نهاوند و بروجرد و... لر کوچک باتمام توابع و لواحق با میرزاده رستم رجوع فرمود، خمسه مسترقه پنجه دزدیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لواحق
تصویر لواحق
((لَ حِ))
جمع لاحقه و لاحق
فرهنگ فارسی معین
ضمایم، منضمات، پیشامدها، حوادث
متضاد: سوابق
فرهنگ واژه مترادف متضاد
رخت لباس
فرهنگ گویش مازندرانی