جمع واژۀ سهب، زمین هموار و برابر با نرمی و سهولت. (آنندراج) : سهوب الفلاه، نواحی دشت که در آن راه نباشد. (منتهی الارب) : چون برق خاطف و ریح عاصف سهول و ضراب و سهوب و شعاب آن مسافت درنوردید. (ترجمه تاریخ یمینی). اگرچه طناب اطناب کشیده شود و سهوب اسهاب پیموده گردد آخرالامر قلم تحریر بشکنند. (المضاف الی بدایع الازمان ص 23)
جَمعِ واژۀ سُهب، زمین هموار و برابر با نرمی و سهولت. (آنندراج) : سهوب الفلاه، نواحی دشت که در آن راه نباشد. (منتهی الارب) : چون برق خاطف و ریح عاصف سهول و ضراب و سهوب و شعاب آن مسافت درنوردید. (ترجمه تاریخ یمینی). اگرچه طناب اطناب کشیده شود و سهوب اسهاب پیموده گردد آخرالامر قلم تحریر بشکنند. (المضاف الی بدایع الازمان ص 23)
لزب. برآمدن بعض چیزی در بعض، درچفسیدن. چسبیدن. (منتهی الارب). دوسیده شدن. (دهار) (تاج المصادر). دوسیدن. یعنی چفسیده شدن. لصوق. برچسبیده شدن. (ترجمان القرآن جرجانی) ، چسبیدن گل و خشک شدن آن، ثابت و بر پای بودن، خشک گردیدن سال. (منتهی الارب)
لزب. برآمدن بعض چیزی در بعض، درچفسیدن. چسبیدن. (منتهی الارب). دوسیده شدن. (دهار) (تاج المصادر). دوسیدن. یعنی چفسیده شدن. لصوق. برچسبیده شدن. (ترجمان القرآن جرجانی) ، چسبیدن گل و خشک شدن آن، ثابت و بر پای بودن، خشک گردیدن سال. (منتهی الارب)
نوعی از دویدگی اسب که بکوشش تمام دود چندان که خاک از سم بردارد، یا آن اول دویدن است. (منتهی الارب) (آنندراج). تند دویدن اسب چنانکه خاک را برانگیزد یا از سمهای او آتش بیرون آید و بگفتۀ بعضی آغاز دویدن اسب. (از اقرب الموارد)
نوعی از دویدگی اسب که بکوشش تمام دود چندان که خاک از سم بردارد، یا آن اول دویدن است. (منتهی الارب) (آنندراج). تند دویدن اسب چنانکه خاک را برانگیزد یا از سمهای او آتش بیرون آید و بگفتۀ بعضی آغاز دویدن اسب. (از اقرب الموارد)