جدول جو
جدول جو

معنی لهمیم - جستجوی لغت در جدول جو

لهمیم(لِ)
لهمم. مرد سخت پیشی گیرنده، اسب سابق نیکو و نجیب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ)
باران سست. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(صِ)
مهتر شریف، شتر که بانگ نکند، شتر بدخوی، مردی که از مراد خود برنگردد. (منتهی الارب). آنکه او را هیچ چیز بازنماند از مراد او. (مهذب الاسماء) ، خالص هر چیزی از نیکی و بدی، مرد کاهن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لُ)
ناقۀ بسیارشیر. اشتر بسیارشیر، زخم فراخ و فی بعض النسخ، و الخرج الواسع، یعنی خرجین فراخ، شرم زن، ابر بزرگ قطره، عدد بسیار، لشکر گران، مرد بسیار خیر و نیکوئی. (منتهی الارب). ج، لهامیم
لغت نامه دهخدا
(لَ)
جمع واژۀ لهموم. سادات. بزرگان: یمشون فی حلق الماذی سابقهً مشی الضراغمه الاسد اللهامیم. (اسماعیل بن یسار)
لغت نامه دهخدا
اقوام لامیم قبیله ای از اعراب که از ددان بن یقشان بوجود آمدند، (سفر پیدایش 25: 3) (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(لِ مِ / لُ مُ)
مرد سخت پیشی گیرنده، اسب سابق نیکو و نجیب. (منتهی الارب). لهمیم
لغت نامه دهخدا
(لِ یَ / لُ یِ)
مرد سخت پیشی گیرنده، اسب سابق نیکو و نجیب. لهمیم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لُ هََ)
سختی و بلا، مرگ، تب. ام ّ اللهیم مثله فی الکل ّ، دیگ فراخ. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لُ هََ)
بطنی است از ارض به جزیره ای در مغرب تکریت. و آن آبی است نمر بن قاسط را. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لهیم
تصویر لهیم
سختی، پتیار، مرگ، تب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همیم
تصویر همیم
خلش
فرهنگ لغت هوشیار