جدول جو
جدول جو

معنی لهذمه - جستجوی لغت در جدول جو

لهذمه
(سَ بَ)
بریدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
لهذمه
بریدن
تصویری از لهذمه
تصویر لهذمه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(لِ زِ مَ)
تندی زیر بناگوش که استخوانی است برآمده. و هما لهزمتان. ج، لهازم. (منتهی الارب). جایگاه به هم آمدن گوشت میان دو استخوان و زنخ و گوش. تثنیۀ آن لهزمتان. ج، لهازم. (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(سَ سَ غَ)
بریدن تندی زیر بناگوش، دوموی شدن رخسار، درآمیختن سپیدی با سیاهی موی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَ ذِ مَ)
دزدان قطاع الطریق. (ناظم الاطباء) ، جمع واژۀ لهذم. (المنجد). اللصوص. عن ابی عمرو. (اقرب الموارد) ، دزدی. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
درنگ کردن و توقف ورزیدن، سپسایگی رفتن، تأمل کردن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لُ ذَ مَ)
مرد خانه نشین که به سفر نرود. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لُ مَ)
یک مشت از پست. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَ ذَ)
سنان برنده و روان. ج، لهاذم. (منتهی الارب). سنان جان ستان، تیز. یقال: لسان لهذم و سیف لهذم، دزد. (مهذب الاسماء) ، شرم فراخ. (منتهی الارب). ج، لهاذمه. (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(لَ ذَ)
الکاتب. شاعری است. قال فی عبدالله بن الاهتم و سالۀ فحرمه:
و ما بنوالاهتم الا کالرحم
لا شی ٔ الا انهم لحم و دم
جأت به جذام من ارض العجم
اهتم سلاح علی ظهرالقدم.
(عقدالفرید ج 7 ص 144)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لذمه
تصویر لذمه
خانه نشین، چسبیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لهذم
تصویر لهذم
نیزه بران
فرهنگ لغت هوشیار