جدول جو
جدول جو

معنی لهاور - جستجوی لغت در جدول جو

لهاور
(لَ وَ / لَ وو)
لهانور. نام شهر لاهور. (برهان). لاهور. لوهاور. لوهر. لاوهور. لوهور. و رجوع به این مدخل ها در ردیف خود شود:
ندیمی خاص بودش نام شاپور
جهان گشته ز مغرب تا لهاور.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بهاور
تصویر بهاور
قیمتی، گران مایه، گران بها، قیمت دار
فرهنگ فارسی عمید
(لَ)
لاهور. لاوهور. لوهر. لهاوور. لهاور. نام شهری است (به هندوستان) با ناحیت بسیار و سلطانش از دست امیر ملتان است و اندر او بازارها و بتخانه هاست و اندر او درخت چلغوزه و بادام و جوز هندی بسیار است و همه بت پرستند و اندر وی هیچ مسلمان نیست. (حدود العالم). و رجوع به لاهور و لاوهور و لوهر شود
لغت نامه دهخدا
لو، دومین بندر فرانسه و مرکز ایالت سن ماریتیم در آن کشور که در مصب رود سن به دریای مانش واقع شده و در 143 میلی شمال غربی پاریس و 55 میلی مغرب روئن قرار دارد، جمعیت آن بر طبق آمار سال 1954 میلادی 137175 تن بوده است، لوهاور بوسیلۀ خط آهن با پاریس مربوط است و نیز لنگرگاه بزرگ کشتی های عظیم تجارتی است که بتمام نقاط عالم مخصوصاً آمریکا آمد و رفت دارند، این شهر دارای مدارس متوسطه و مدارس صنعتی و مدرسه تجارت و یک کتابخانه محتوی 300000 جلد کتاب، یک موزه، انجمن های گوناگون علوم و فنون زراعت و تجارت، ابنیه و عمارات عالی، کارخانه های کشتی سازی، ریخته گری و غیره میباشد و نیز تجارت فعال و پر حرارتی دارد، (از دایرهالمعارف بریتانیکا) (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
نام جزیره ای از جزائر خلیج فارس از آن ایران به روزگار حمداﷲ مستوفی. (نزهه القلوب ص 234). این کلمه در جای دیگر دیده نشد. وشاید مصحف لارک باشد. رجوع به لارک (جزیره...) شود
نام دیهی در سه فرسخ و نیم میانۀ جنوب و مغرب گله دار. (فارسنامۀ ناصری)
نام دیهی هشت فرسخ میانۀ شمال و مغرب شنبه. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
(وُ)
نام محلی در 128500 گزی بوشهر میان هداکو و زیارت. دهی از دهستان تراکمه بخش کنگان شهرستان بوشهر. واقع در 25 هزارگزی جنوب خاوری کنگان. کنار راه فرعی لار به گله دار. جلگه، گرمسیر، مالاریائی، دارای 90 تن سکنه شیعه، فارسی زبان. آب از چاه. محصولات آنجا غلات و تنباکو. شغل اهالی زراعت است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(لُ)
نام شهری و مدینه ای است نامعلوم. (برهان)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان نهبندان بخش شوسف شهرستان بیرجند واقع در 92هزارگزی جنوب باختری شوسف و 26هزارگزی جنوب میغان. کوهستانی و گرمسیر. دارای 14 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. در بهار مالداران به این ده می آیند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
نام شهری به هندوستان، کرسی پنجاب، دارای ششصد و هفتاد و دو هزارتن سکنه، اقامتگاه قدیم سلاطین مغول، آن را دارالسطنه گفته اند و نبات لاهوری از آنجاست، للاوهور، لاهنور
لغت نامه دهخدا
(لَ / لُو وَ)
لاهور. (برهان). نام شهری به هندوستان. صاحب انجمن آرا گوید: آن شهر در کنار رود موسوم به راوی واقع شده (و) ملوک بابری در آنجا عمارت غریبه ساخته اند، از جمله ارگ مخصوص سلطانی که گرداگردش شش هزارگام و مشتمل است بر دیوانخانه ها که چهل ستون یکپارچه از سنگ سماق دارد هفت گزی و تخت آن نیز یکپارچه در سنگ سماق دو گز در یک گره و نیم و حمامی مرمر و ستون های آن سه گز یکپارچه و حوضی از سنگ یشم هفت پارچه ساخته شده و اندرون آن خانه صد حجره و برخی مثمن و ایوان و اصل صحن خانه مربع و مجموع صحن خانه احجار ملون مانند قالین و مسند و کناره نقاری کرده اند چنان جفت گیری شده که در نظر ناظر صحن خانه مفروش می آید و همه بیوتات آن از سنگ مرمر و سنگهای الوان از عقیق و مرجان و فیروزه و غیره مرصع کرده اند که هرکه بیند منقوش پندارد و مسجدجامع سی پله بلندی آن، مشتمل به دو مناره و سه گنبد و صحن وسیع از سنگهای مرمر و سماق که پنج هزار کس تواند در آن مسجد نماز گذارد. و رجوع به لهاوور، لاهور، لاوهور، لوهر، لوهاوور و لوهور شود
لغت نامه دهخدا
(لَ وَ / لَ وو)
منسوب به لهاورو. از مردم لاهور. لاهوری
لغت نامه دهخدا
تصویری از لهاوری
تصویر لهاوری
منسوب به بهاور اهل لاهور لاهوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لهاوس
تصویر لهاوس
به گونه رمن شتابکاران، چابکدستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهاور
تصویر بهاور
بهاگیر پر قیمت گرانبها
فرهنگ لغت هوشیار
لنگر کشتی، تیغه ی خیش، رنجیر تله
فرهنگ گویش مازندرانی
انسان یا حیوان خیالی که شبیه غول و موجودات خیالی تصور شود
فرهنگ گویش مازندرانی
کمک متقابل در واگذاری گاو و اسب جهت شخم زمین یا کارهای زراعی.، بمال، بمالان، بزن و ببر
فرهنگ گویش مازندرانی