جدول جو
جدول جو

معنی لهافی - جستجوی لغت در جدول جو

لهافی
(لَ فا)
جمع واژۀ لهفی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(لَوْ وا)
عمل لواف کردن
لغت نامه دهخدا
(لِ فی ی)
منسوب به لحاف. و بدین نسبت مشهور است ابوعبداﷲ المطهربن محمد بن ابراهیم الشیرازی الصوفی المعروف باللحافی... (سمعانی ورق 494)
لغت نامه دهخدا
(لُ ثی ی)
منسوب به لهاث. مردی که بر روی او خالهای سرخ بسیار باشد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
لافزن، که گوید و نکند، که نازد و فخر آرد بچیزی که ندارد، صلف، متصلّف، مطرمذ، طرماذ، طرمذار:
آمد اندر انجمن آن طفل خرد
آبروی مرد لافی را ببرد،
مولوی،
از سر و رو تابد ای لافی غمت،
مولوی،
لعماظ، مرد لافی، طرماذ، مرد لافی، رجل متصلف، مرد لافی، عنظوان، ساحر لافی و برانگیزنده، (منتهی الارب) (در تاج العروس الساحرالمعتری)
لغت نامه دهخدا
(لَ فا)
زن ستم دیدۀ پریشان روزگار فریادخواه دریغخورنده. ج، لهافی، لهاف. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
جمع واژۀ لهفی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
هاف، گرسنه، (منتهی الارب) (المنجد) (ناظم الاطباء)، ج، هفاه، هافون، مرغ بال زننده، ج، هفاه، هوافی، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لبافی
تصویر لبافی
عمل و شغل لواف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوافی
تصویر لوافی
در تازی نیامده گوالبافی ریسمانتابی پاتاوه فروشی عمل و شغل لواف
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه خودستایی کند: آمد اندر انجمن آن طفل خرد آبروی مرد لافی را ببرد. (مثنوی نیک. 43: 3)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هافی
تصویر هافی
گرسنه
فرهنگ لغت هوشیار