شهرکی است و اندر وی بتخانه هاست و یک مزکت مسلمانان است و اندر وی مسلمانانند. (حدود العالم). نام پایتخت تبت به آسیا، دارای سی هزار سکنه است. کثیری از پیروان لاما بلاانقطاع آنجا به زیارت روند
شهرکی است و اندر وی بتخانه هاست و یک مزکت مسلمانان است و اندر وی مسلمانانند. (حدود العالم). نام پایتخت تبت به آسیا، دارای سی هزار سکنه است. کثیری از پیروان لاما بلاانقطاع آنجا به زیارت روند
رودباری است از ناحیۀ شواجن. (منتهی الارب). خبر بالشواجن فی دیار ضبه فیه رکایا عذبه تخترقه طریق بطن فلح کانه جمع لهب کله عن الازهری... و حولها القرعاء و الرماه و وج ّ ولصاف و طویلع کان فیه وقعه بین بنی ضبه و العبشمیین قال بعضهم: منع اللهابه حمضها و نجیلها و منابت الضمران ضربه اسفع... (معجم البلدان)
رودباری است از ناحیۀ شواجن. (منتهی الارب). خَبر بالشواجن فی دیار ضبه فیه رکایا عذبه تخترقه طریق بطن فلح کانه جمع لهب کله عن الازهری... و حولها القرعاء و الرماه و وج ّ ولصاف و طویلع کان فیه وقعه بین بنی ضبه و العبشمیین قال بعضهم: منع اللهابه حمضها و نجیلها و منابت الضمران ضربه اسفع... (معجم البلدان)
کام که گوشت پاره ای است آویخته در اقصای اعلای دهن. مابین منقطع اصل اللسان الی منقطع القلب. ج، لها، لهوات، لهیات، لهی ّ، لهی ّ، لهاء. (منتهی الارب). گوشتی است که زیر حنجره آویخته است و آن را به گرگان ملازه گویند و از منفعتهای آن یکی آن است که او تصرف حنجره را که در آواز کندبروجه خویش نگاه دارد تا آواز به اندازه و آراسته باشد و دوم آن است که هوای سرد را بازدارد تا سردی آن ناگاه به شش نرسد و دودها و گردها را همچنین از شش بازدارد و بدین سبب است که بریدن آن آواز را و شش رازیان دارد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). ملازه. (ذخیرۀ خوارزمشاهی ذیل کلمه نمک). زبان کوچک. زبان کوچکه. گوشت پاره که در حلق معلق باشد. (غیاث). کده. (صحاح الفرس). (جوهری) لحمی معلق بر بالای حنک، یعنی سقف حلق. پارۀ گوشت آویختۀ متحرک. صورت حبۀ انگوری در مدخل گلو. کژه. تک. (لغت نامۀ اسدی). ناک. سغ. سقف حلق. ملاجه. لثاه. لحم رخو یشکل الصوت و یعدل الهواء. (تذکرۀ ضریر انطاکی) : اندر بیماریها ملازه که آن را به تازی اللهاه گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). - سقوط لهاه، افتادن سغ. افتادن کام. افتادن زبان کوچکه. رجوع به تک و کام شود. ، نام مرضی که عبارت است از امتداد این گوشت پاره تا پائین و عدم رجوع او به موضع خود. (بحر الجواهر)
کام که گوشت پاره ای است آویخته در اقصای اعلای دهن. مابین منقطع اصل اللسان الی منقطع القلب. ج، لها، لهوات، لهیات، لُهی ّ، لِهی ّ، لهاء. (منتهی الارب). گوشتی است که زیر حنجره آویخته است و آن را به گرگان ملازه گویند و از منفعتهای آن یکی آن است که او تصرف حنجره را که در آواز کندبروجه خویش نگاه دارد تا آواز به اندازه و آراسته باشد و دوم آن است که هوای سرد را بازدارد تا سردی آن ناگاه به شش نرسد و دودها و گردها را همچنین از شش بازدارد و بدین سبب است که بریدن آن آواز را و شش رازیان دارد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). ملازه. (ذخیرۀ خوارزمشاهی ذیل کلمه نمک). زبان کوچک. زبان کوچکه. گوشت پاره که در حلق معلق باشد. (غیاث). کده. (صحاح الفرس). (جوهری) لحمی معلق بر بالای حنک، یعنی سقف حلق. پارۀ گوشت آویختۀ متحرک. صورت حبۀ انگوری در مدخل گلو. کژه. تک. (لغت نامۀ اسدی). ناک. سغ. سقف حلق. ملاجه. لثاه. لحُم رخو یشکل الصوت و یعدل الهواء. (تذکرۀ ضریر انطاکی) : اندر بیماریها ملازه که آن را به تازی اللهاه گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). - سقوط لهاه، افتادن سغ. افتادن کام. افتادن زبان کوچکه. رجوع به تک و کام شود. ، نام مرضی که عبارت است از امتداد این گوشت پاره تا پائین و عدم رجوع او به موضع خود. (بحر الجواهر)