جدول جو
جدول جو

معنی لهاسم - جستجوی لغت در جدول جو

لهاسم
(لَ سِ)
جمع واژۀ لهسم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
لهاسم
جمع لهسم، آبراهه های تنگ
تصویری از لهاسم
تصویر لهاسم
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لهاشم
تصویر لهاشم
زبون، پست، زشت و بد
فرهنگ فارسی عمید
(لَ زِ)
جمع واژۀ لهزمه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لُ)
طعام اندک. لهاسه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لُ)
لشکر بسیار. (منتهی الارب). لشکر که هرچه بیند نیست کند. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(لُ سُ)
آبراهۀ رودبار تنگ. ج، لهاسم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
دهی از دهستان بالا لاریجان شهرستان آمل. واقع در 14 هزارگزی رینه. کوهستانی سردسیر. دارای 1350 تن سکنۀ شیعه مازندرانی و فارسی زبان. آب آن از چشمه سار و رود خانه محلی. محصول آنجا غلات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آنجا مالروست و دو زیارتگاه دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(لَ سِ)
جمع واژۀ لحسم. ره گذرهای آب وادی که تنگ باشد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَ شُ)
هر چیز بد و زشت و نازیبا و دون را گویند. (جهانگیری). هر چیز زبون و زشت و نازیبا و دون و بد را گویند. (برهان) :
شعر ژاژیدن لهاشم توست
علک خائیدن لهاشم خر.
سوزنی.
تو نیستی از جمع کریمان نفایه
من نیز نه از قوم حکیمان لهاشم
تو صدر کریمانی و من صدر حکیمان
از حکمت من بر کرم توست تحکم.
سوزنی (درقافیۀ تبسم و انجم و قلزم و قم).
بر ناتوان کرم کن و این قصه را بخوان
هرچند خط مزور و کاغذ لهاشم است.
خاقانی.
جهانی ز جود تو هستند خرم
قرین تکلف غریق تنعم
گر از خرده بینان بخرد نباشم
نباشم هم از ابلهان لهاشم.
نزاری
لغت نامه دهخدا
(لُ سَ)
طعام اندک. لهاس. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
شهرکی است و اندر وی بتخانه هاست و یک مزکت مسلمانان است و اندر وی مسلمانانند. (حدود العالم). نام پایتخت تبت به آسیا، دارای سی هزار سکنه است. کثیری از پیروان لاما بلاانقطاع آنجا به زیارت روند
لغت نامه دهخدا
(لَ زِ)
لقب بنی تیم الله بن ثعلبه. (منتهی الارب). جریر گوید:
کانک لم تشهد لقیطا و حاجباً
و عمرو بن عمرو اذدعا بال دارم
و یوم الصفا کنتم عبیداً لعامر
و بالحزن اصبحتم عبیداللهازم.
رجوع به عقدالفرید ج 6 ص 11، 44 و صص 47-50 شود
لغت نامه دهخدا
(لَ)
دهی از دهستان بیشه سر بخش مرکزی شهرستان شاهی، واقع در 7هزارگزی شمال خاوری شاهی و سه هزارگزی جنوب راه شوسۀ شاهی به ساری. دشت، معتدل، مرطوب و مالاریائی. دارای 190 تن سکنه. آب آن از رود خانه محلی و چشمه. محصول آن برنج، غلات، مختصر کنف، ابریشم و نیشکر. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان بافتن چادرشب و کرباس و راه آنجا مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(لَ ذِ)
جمع واژۀ لهذم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لهام
تصویر لهام
لشکر بسیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لهاس
تصویر لهاس
خوراک اندک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لهسم
تصویر لهسم
آبراهه تنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لهاذم
تصویر لهاذم
جمع لهذم، نیزه های برنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لهاسه
تصویر لهاسه
خوراک اندک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لهاشم
تصویر لهاشم
هر چیز زبون و زشت و نازیبا و دون را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لحاسم
تصویر لحاسم
جمع لحسم، آبگذر ها آبرو ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لهاشم
تصویر لهاشم
((لَ شُ))
هر چیز بد و زشت، زبون، پست
فرهنگ فارسی معین
از توابع بالا لاریجان آمل
فرهنگ گویش مازندرانی